کنترل احساس

1:43amخیلی دارم سعی میکنم که رو احساساتم کنترل داشته باشم ولی همین الان که فهمیدم خواهر میم تو اینستاگرام آنفالوم کرده به شدت ناراحت و عصبی شدم :/ گرچه من هم وقتی متوجه شدم گارد خودمو حفظ کردم و آنفالوش کردم. از وقتی که اون روز بهش پیام دادم و حال میم رو پرسیدم و اونطوری جوابمو داد هم از چشمم افتاد هم از دلم. و تنها چیزی که میتونم بگم که حق من نبود. اون دختر آدمی بود که من مثل خواهر خودم میدونستمش ولی اینطوری با من رفتار کرد... میدونم الان همتون میگین ای بابا یه روزی میرسه که به همه ی اینا میخندی ولی کاش نخندم. چون تمام این درد هایی که تا به امروز کشیدم همشون بخشی از جوونی من بودن که تباه شدن...

2:50am خیلی یهویی یادم افتاد که امشب شب اول محرم هست. بعد یاد قسممون افتادم که قسم امام حسین رو خورده بودیم برای باهم بودنمون. یاد اون دستبند ستی که من برای دوتامون خریده بودم و پلاک یاحسین داشت.یاد تمام اون لحظه هایی که دستمو جلوی امام حسین دراز کرده بودم برای داشتن یه رابطه خوب و پایدار کنار کسی که عاشقشم افتادم. لعنت به خاطرات... امسال پدرم کلی اصرار داشت که پیاده بریم کربلا ولی من به هیچ عنوان قبول نکردم. هیچکس نفهمید منی که این همه عاشق امام حسین و حضرت زهرام چرا نخواستم که همراهشون برم ولی مطمعنم اگه صدام به امام حسینم میرسه میدونه که باهاش قهر کردم...

چه شب مزخرفیه امشب. کاش زودتر تموم شه... 

  • ۹
    • یاسمن گلی :)
    • شنبه ۸ مرداد ۰۱

    آی دونت نو

    تقریبا تا 6 ماه آینده حکم استخدام رسمی من میاد و من به عنوان کارمند وارد اداره ی پدرم میشم! جدیدا دوباره نمیدونم دارم چه گ*هی میخورمِ خاصی، تو کارام مشهوده! :/

  • ۱۰
  • نظرات [ ۸ ]
    • یاسمن گلی :)
    • جمعه ۳۱ تیر ۰۱

    تعهد

    هر آدمی وقتی وارد یه رابطه ی خوب و سالم میشه هیچوقت نباید دغدغه ی خیانت کردن و خیانت دیدن رو داشته باشه. برای من و میم هم همین قضیه صدق می‌کرد. هیچوقت به هم شک نکردیم یا شکی نداشتیم. من همیشه به رابطه ای که با میم داشتیم متعهد و بودم و از این تعهدم به شدت راضی بودم. خلاصه آدم وقتی چیزی رو قلبا بخواد این کار کوچک ترین کاریه که میتونه برای سلامتی روح خودش و حال خوبِ رابطه اش انجام بده. هروقت میدیدم کسی تو فضاهای مجازی قصد کرم ریختن یا مخ زدن داره بلافاصله بلاکش میکردم. حالا یه وقتایی هم میم رو در جریان میزاشتم و یه وقتایی هم بدون اینکه مطلع بشه اون آدم بلاک میشد. اما از وقتی که رابطه ام با میم تموم شد با خیلی از آدما حرف زدم ولی در نهایت همشون باز هم مثل سابق بلاک شدن. لابد میپرسیدن چرا؟ واقعیتش با صحبت کردن با پسرای مختلف یه سری چیزا دیدم که هرگز تصورش رو هم نمیکردم. صحبت هایی رو خواستن با من شروع کنن و به خودشون اجازه ی صحبت کردن راجب موضوعاتی رو دادن که من و میم تو این چند سال هیچوقت راجب این چیزا صبحت نکرده بودیم و حتی به خودمون اجازه نداده بودیم وارد این حریم ها بشیم. و من باید با افتخار سر بلند کنم و بگم آقا من از اوناش نیستم. دارین در خونه ی اشتباهی رو میزنین.

    دلیل بعدی بلاک کردنم این بود که با توجه به این که من و میم خیلی به هم نزدیک بودیم و از زیر و بم زندگی هم خبر داشتیم و رویاهای زیادی برای آینده و کنارهم بودنمون داشتیم، در نهایت به جدایی ختم شد. آدمی که اون همه از لحاظ روحی به من نزدیک بود و با توجه به چیزایی که تا همین امروز متوجه شدم ولی بعد از این همه سال رفت و خب نخواست که برگرده و کلا قید منو زد چه اعتباری به بقیه هست؟یه جورایی انگار دلم ترسیده و تو تنهاییش داره با دوست داشتن یه طرفش دست و پنجه نرم میکنه تا بتونه باهاش کنار بیاد.

    و دلیل بعدیم هم اینه که از هرگونه شنیدن جمله ی عاشقانه از آدمای دیگه به شدت بدم میاد. حتی به طور خیلی جدی دچار مور مور شدن میشم و احساس تهوع بهم دست میده! حس میکنم حتی تو خیالمم دارم به قلبم خیانت میکنم! 

    من تصمیمم رو به طور جدی گرفتم و روی حرف و تصمیمم هم تا آخرش هستم.قبلا یه جمله ای من و میم داشتیم که به هم زیاد می‌گفتیم. "تا ابد باهمیم." "تا ابد کنارتم" ولی روزگار بهم نشون داد که این تا ابد فقط اندازه ی 4 سال و نیم عمر داشت. تو رابطه همه چیز دو طرفست و خب خوبی ها و بدی هامون باعث شد که کنارهم نمونیم ولی این تصمیمی که گرفتم هیچ ربطی به آدما ی دیگه نداره و تصمیمی هست که خودم شخصا بهش قراره پایبند باشم. پس این تا ابدی که تو جمله ای که میخوام ازش استفاده کنم واقعا میخوام بهش جامعه عمل بپوشونم. "زنده باد تا ابد تنهایی"

    شاید بگین این جمله ات الان از روی احساسات و از این جور چیزاست ولی میتونم بگم که با تمام منطقی که من داشتم این تصمیم رو گرفتم.لابد بگین شاید بخاطر شرایط الانت این تصمیم رو گرفتی ولی میتونم قاطعانه بگم که درسته که شرایطم تو این تصمیم دخیل بوده ولی دخالت صد در صدی نداشته. و لابد سوالی که براتون پیش اومده اینه که به تمام جوانب این تصمیمت فکر کردی؟ و بازم من میتونم قاطعانه بگم که بله. من دیگه دلی ندارم که بخوام تقدیم کسی کنم و دیگه زبونی برای گفتن دوستت دارم ندارم. شاید با آدما معاشرت کنم و شاید با بعضی آدما بخوام برم بیرون ولی حواسم به دلم هست. نمیزارم دوباره راه گم کنه تو دل آدم دیگه ای و آواره شه.

    نصیحت من از این به بعد به دخترای کم سن و سال تر از من اینه که تمام عشقی که دارین رو خرج آدما نکنین و برای خودتون هزینه کنین. تنهایی اصلا بد نیست. درسته شاید خیلی وقتا به آدم های دیگه که دستشون تو دست معشوقشون هست حسودی کنین. درسته شاید دلتون یه وقتایی بخواد با یه نفری یه مسری رو قدم بزنین ولی باور کنین بعدا که خدایی نکرده به حال و روز من دچار بشین ترجیح میدادین که بیشتر حواستون بود. خلاصه که حواستون خیلییی به دلتون باشه.

    ما کُشته های بی نَبَردیم... 

  • ۹
  • نظرات [ ۹ ]
    • یاسمن گلی :)
    • دوشنبه ۲۰ تیر ۰۱

    یاسمن ِ امروز

    یاسمن  امروز حاصل تغییراتی هست که از بهمن 1400 تو وجودش ایجاد شده. یه بخشیش قطعا با کمک مشاور محقق شده و یه بخشیش هم بخاطر خواست و وجود و اراده ی منه. مشاور همیشه موقع هیپنوتیزم بهم میگفت به خودت تلقین کن که تو یاسمن قوی هستی. و من با گفتن این جمله همیشه لبخند به لب داشتم. هروقت ترسیدم جلوی پدرم بایستم با یه لبخند از ته دل و گفتن جمله ی یاسمن تو قوی هستی تو دلم جلوی ترسم رو گرفتم و با شجاعت از خواسته هام دفاع کردم. زندگی امروزم پر از اتفاقات و رخداد های دلچسبی هستن که خودم براشون برنامه چیدم و خواستم که تو زندگیم حضور داشته باشن. بعد از مدت ها دوباره کلاس پیانوم رو از سر گرفتم و به طور مداوم هر روز تمرین میکنم. پیش بهترین استاد گویندگی تو استان ثبت نام کردم تا به رویای قدیمیم جامه عمل بپوشونم.همون کتابفروشی که همیشه دوست داشتم کار کنم درخواست دادم و به زودی مشغول به کار میشم. برنامه هام تک به تک عملی میشن. من تازه اول راه هستم :)

    همه چی همونطوری که همیشه دلم میخواست دارن پیش میرن جز یه چیز. اون حفره ی قلبم تاابد جاش باقی میمونه ولی سعی میکنم گل های رونده ی قلبم اونقدر رشد کنن و شاخ و برگ بدن که روشو بپوشونن تا هیچکس ازش مطلع نشه :-) 

    پ. ن: فقط برام یه دل خوش آرزو کنین :) 

  • ۱۱
  • نظرات [ ۱۱ ]
    • یاسمن گلی :)
    • سه شنبه ۱۴ تیر ۰۱

    Kyokasuigetsu

    کیوکیا سیوئیجتسو / 鏡花水月 / 𝐊𝐲𝐨𝐤𝐚𝐬𝐮𝐢𝐠𝐞𝐭𝐬𝐮

    «به شئ، اتفاق، کلمه یا فردی گفته میشود که زیبا اما غیر قابل لمس است یا به اصطلاح، دست نیافتنی است.

    مانند تصویر گل در آیینه، انعکاس ماه روی آب یا احساسی که با کلمات قابل توصیف نیست.»

    دست نیافتنی های زندگیتون چیا هستن ؟

  • ۸
  • نظرات [ ۶ ]
    • یاسمن گلی :)
    • شنبه ۱۱ تیر ۰۱

    بی مهری

    فکر میکردم حالم خوب شده. بخاطر همین دقیقا بعد از 32 روز دی اکتیو بودن به اینستاگرام برگشتم. اما دقیقا همین الان دیدم میم تمام اون پست هایی که باهاشون خاطره داشتیم رو از صفحه ی اینستاگرامش برداشته و اون لحظه بود که فهمیدم خوب نشدم.که هنوز دوست داشتنش اذیتم میکنه. برای آرامش خودم هم که شده آنفالوش کردم. حتی چند روز پیش هم شمارشو از تو گوشیم پاک کردم. میدونم ممکنه پشیمون بشم اما اینطوری آرامش بیشتری دارم. همین که تو بی خبری هستم راحت ترم. همین که دلتنگی هام و دوست داشتن هام رو میریزم تو خودم و آدما خبردار نمیشن بهتره. چون بعدا ممکنه محکوم بشم به این که بخاطر ترس از تنهایی بود که چنگ زدم به رابطه ای که هیچوقت درست نمیشه. خدایی بی انصافیه عشقی که بهش دارم و داشتم محکوم بشن. من نه بخاطر ترس از تنهایی بود که وارد رابطه شدم و نه بخاطر ترس از تنها شدن بود که دوستش دارم. فقط امیدوارم یه روزی دلم با این حجم از بی مهری هایی که دیده مهرشو بیرون کنه...

    پ. ن:یکی بهش بگه هایلایت هاش رو هم درست کنه. اونو یادش رفت. هه :/

  • ۱۳
  • نظرات [ ۲ ]
    • یاسمن گلی :)
    • جمعه ۳ تیر ۰۱

    امیدوارم

    بعد از رفتنت روز های زیادی را با امیدواری می گذرانم.

    امید به اینکه همانند من هنوز دوستم داری. همانند من دلت برایم تنگ می‌شود. همانند من دلت برای صدایم تنگ می‌شود. همانند من دلت برای خنده هایم تنگ می‌شود. دلت برای صدای خنده هایمان که گوش فلک را کر می‌کرد تنگ می‌شود. همانند من دلت برای دیدن دوباره‌ ی من تنگ می‌شود. همانند من دلت برای شیرین زبانی هایم تنگ می‌شود. همانند من دلت برای قفل شدن دست هایمان در یکدیگر تنگ می‌شود. همانند من دلت برای آغوشم تنگ می‌شود. همانند من دلت تنگ می‌شود... 

    بعد از رفتنت روز های زیادی را با گفتن "امیدوارم" ها سرکرده ام.

    امیدوارم تا ابد مِهرم از دلت بیرون نرود. امیدوارم روزی در لابه لای روزمرگی هایت دلت برای یاسمنی که داشتی تنگ شود. امیدوارم بخاطر دوست داشتنی که از من در دلت باقی مانده و در کُنجی آن را پنهان کرده ای برگردی. امیدوارم آن روز من هنوز مشتاق بازگشتت باشم و امیدوارم روز دوباره سرنوشتمان با مِهر هم با نخی سرخ رنگ به هم گره بخورد.

    ولی هیچگاه به ترس هایم پر وبال نمی‌دهم.

    که نکند روزی برسد که دیگر دوستم نداشته باشی. که نکند بخواهی به من به چشم یک دوست معمولی نگاه کنی. که نکند یادت برود روزی در دیاری دور یاس و یاری دل به یکدیگر سپرده بودند. که نکند من همچنان عاشق باشم و تو نه...

    خوانش متن بالا با صدای خودم 

    پ.ن: بعد از نوشتن این متن و خوانشش حس کردم یه بار بزرگی از رو دوش هام برداشته شده و انگار همه چی رو سپردم به اون بالایی :) الان فقط دلم میخواد از ته دلم بگم آخیش آزادی :))

  • ۱۲
  • نظرات [ ۶ ]
    • یاسمن گلی :)
    • پنجشنبه ۲۶ خرداد ۰۱

    گل ماندنی من

    +کتاب شازده کوچولو رو خوندی؟

    _آره

    + یه جاش میگه "گل من گاهی بداخلاق و کم حوصله و مغرور بود، اما ماندنی بود و این بودنش بود که او را به گل من تبدیل کرده بود." 

    + هر چیزی رو تو رابطه میشه بهتر کرد و تحمل کرد به شرطی که طرف موندنی باشه. تو بچه بازی درمی‌آوردی ولی موندنی بودی. خودشم میدونست با اینکه اذیتش میکنی ولی چقدر دوستش داشتی.

    _ :)

    پ. ن:امیدوار بودم که عشق بین من و تو در کنارهم تبدیل به گُلی بشه که هرگز پژمرده نمیشه :)

    به قول نریمان :وانمود کردم به همه که خیلی سخت نبود غم رفتن و دل بریدنت،وانمود کردم به همه که دیگه اشتیاقی نیست واسه دوباره دیدنت !

    این ویس صرفا حاوی درد و دله ( برداشتمش) 

  • ۱۴
  • نظرات [ ۶ ]
    • یاسمن گلی :)
    • يكشنبه ۲۲ خرداد ۰۱

    پاکت نامه

    پاکت نامه هایم خالیست

    دیگر نه خبری از تو دارم 

    نه ز خود

    اما میگویند زندگی همچنان باقیست...

    آیا باقیست این جهان فانیم؟!

    معین رضایی

    پ. ن(24.خرداد) : تو از اون آدم عبور کردی و بله باقیه جهانت. به یه جایی رسیدم که احساس میکنم همه ی این عاشقانه ها تاریخ انقضاء شون تا دو ثانیه بعد از گفتنشون هست. چون بعدش همشون به یه مشت جمله های چرت و تو خالی تبدیل میشن

  • ۷
    • یاسمن گلی :)
    • جمعه ۲۰ خرداد ۰۱

    تنهای من تنها نیستی

    این روزا بیشتر از همیشه سعی میکنم تنهایی هامو بغل کنم. باهاش حرف بزنم. بشینم پای درد و دلاش. بهش گوش بدم و بهش بفهمونم که تنها نیست.که منو داره. این روزا تمام تلاشم اینه که دستمو بندازم پشت گردن تنهایی هام و بهش بگم من هستم رفیق. غمت نباشه :)

    یه روزی دوباره برمیگردم به همون دنیای رنگی خودم با این تفاوت که تنهام :)

    به قول مهدی یراحی : صدامو میشنوی؟ این التماسه،تو تنهایی ولی تنها نزارم. 

  • ۱۱
  • نظرات [ ۵ ]
    • یاسمن گلی :)
    • سه شنبه ۱۷ خرداد ۰۱
    که زخم هر شکست من حضور یک جوانه شد 🌱
    ***
    چه حسرتیست بر دلم
    که از تمام بودنت
    نبودنت به من رسیده