۵ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۳ ثبت شده است

چهارمین تولد گُلی جآنم

گُلی مهربونم، رفیق شفیقم، تویی که به شدت عاشقتم ، مرسی بابت حضورت تو زندگیم. مرسی که شدی خونه ی امنم، نقطه ی امن زندگیم . جایی که هروقت دلم گرفت، هر وقت خندیدم به یادش بودم. جایی‌ ‌که اجازه داد خودم باشم. تو یی که بهم این اجازه رو دادی تا سالیان دراز دست به قلم بمونم و از چیز های زیادی بنویسم. حضورت قوت قلب زندگیِ منه. ممنونم بابت همه چیز. خواستم بهت بگم خیلییی خوشحالم بابت داشتنتheart تولدت کلی مبارکمون بهشتِ منangel

پ.ن: امروز چهارمین سال تولد گُلی عزیزم _وبلاگم _هست.

پ.ن.۲: کیو دیدین که انقدر عاشق وبلاگش باشه؟wink

  • ۲۰
  • نظرات [ ۱۴ ]
    • یاسمن گلی :)
    • چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت ۰۳

    ورزش و دیگر هیچ!

    اون کیه که امشب باشگاه تمرین پا داشته و فردا بیمارستان شیفت لانگ داره و باید تا غروب سر پا باشه ؟! :/

  • ۱۱
  • نظرات [ ۴ ]
    • یاسمن گلی :)
    • سه شنبه ۲۵ ارديبهشت ۰۳

    بیا داستان بنویسیم، چالش

    صفحه روشن لپ‌تاپ روی میز کافه دهن کجی میکرد اما خسته از تر از آن بودم که بخواهم پمفلتم را به پایان برسانم . بی‌هدف به رفت و آمدهای عابران در پیاده رو چشم دوخته بودم. از آخرین باری که او را در همین کافه دیده بودم چند سالی می‌گذشت اما هنوز این کافه پاتوق همیشگی و جای دنج و امن من محسوب می‌شد.

    یک روز صبح چشم باز کردم و دیدم دیگر نیست. خسته شده بود و رفته بود. به راحتیِ گفتنش و لابد به جان کَندنِ بعدش!

    از همان روزها به همین کافه می‌آمدم و تنها در کُنجی می‌نشستم . در آن سرمای اسفند ماه آیس کافی سفارش می‌دادم و بعد به عبور رهگذران چشم می‌دوختم .حرف‌هایم در دو جمله خلاصه می‌شد: در پی خنده‌هایم گریه بود و در پی گریه‌هایم گریه!

    با صدای گارسون به اکنون بازگشتم : _ چیزی لازم دارین براتون بیارم؟

    به سختی صدای خودم را شنیدم : + نه ممنونم .

    سر چرخاندم و به صفحه لپ‌تاپ نگاهی انداختم. دیرم شده بود. با عجله لپ تاپ را بستم و از جا برخاستم. برداشتن کیفم با صدای به هم خوردن فنجان و بشقاب یکی شد. به فنجان خالی از آمریکانو چشم دوختم. به این اندیشیدم که آمریکانو ی ریخته شده جمع نمی‌ شود! ۲

    از کافه خارج شدم . پا تند کردم و با جمعیت همراه شدم تا بلکه همهمه ی آدم ها باعث کاسته شدن هیاهوی ذهنم شود !

    پ.ن: از امیر حسین عزیز ممنونم بابت دعوت من به این چالش:) 

    هرکسی که این پست رو میخونه ، بله دقیقا همین خودِ تو ، به این چالش دعوتی :)

    پ.ن.۲: آب ریخته شده جمع نمی‌شود!

  • ۱۱
  • نظرات [ ۶ ]
    • یاسمن گلی :)
    • جمعه ۲۱ ارديبهشت ۰۳

    کابوس

    انگار تمام زندگیم شده یه کابوس تلخ ...

  • ۱۶
    • یاسمن گلی :)
    • سه شنبه ۱۱ ارديبهشت ۰۳

    هفته پیش

    از چهارشنبه در تلاش بودم که تنبلی رو کنار بزارم ، بیام اینجا و از هفته ام بنویسم. از جمعه گذشته تا جمعه ۳۱ فروردین اتفاقات زیادی افتاد. خبر خوب اینکه در کل هفته ی خوبی رو گذروندم. دانشگاه خیلی خوب بود و کلی با بچه ها خندیدیم. تازه فهمیدم چند روز قبل تر اسمم به طور غیر مستقیم تو کانال کراش دانشگاه اومده و من هفته پیش فهمیدم.  با متن پیام کلی مسخره بازی در آوردیم و خندیدیم . البته حدس می‌زنم کی این پیام رو گذاشته ولی اصلا برام مهم نیست.  

    گروه کارآموزی ما جا به جا شده و هفته پیش خبری از بیمارستان نبود . و یه بار روانی شدیدی از روم برداشته شد . 

    البته یه اتفاق ناراحت کننده هم افتاد که الان که دارم این رو مینویسم فقط بابتش احساس تاسف دارم . دوست صمیمیم مهدیه رو از زندگیم حذف کردم. داشتم به واکنشم نسبت به آدما فکر میکردم. فهمیدم چقدر حذف کردن آدما برام راحت شده . حتی بابت حذف مهدیه کمتر از یک ساعت سوگواری کردم . گاهی وقتا از این همه تغییرم تعجب می‌کنم.

     دیشب با اکیپ دانشگاه رفته بودم افتتاحیه کافه یکی از بچه های کلاس. خیلی خوش گذشت. خوبیه کافه اش اینه که فضای باز هم داره . احتمالا از این به بعد پاتوق جدیدمون محسوب میشه. 

    الانم که تو کلاس ایمونولوژی نشستم و در تلاشم تمرکز‌کنم تا تو کلاس خوابم نبره :/

    هوا چقدر تابستونی و خوبه . دانشگاه من کلا انگار تو جنگله :) عملا عشق میکنم از این طبیعت خوب و هوای خوب تر :)

  • ۲۳
  • نظرات [ ۶ ]
    • یاسمن گلی :)
    • شنبه ۱ ارديبهشت ۰۳
    که زخم هر شکست من حضور یک جوانه شد 🌱
    ***
    چه حسرتیست بر دلم
    که از تمام بودنت
    نبودنت به من رسیده
    آرشیو مطالب