انقدری که من عکس از غذا تو گالری گوشیم دارم، عکس از خودم ندارم ! ( ・-・)
انقدری که من عکس از غذا تو گالری گوشیم دارم، عکس از خودم ندارم ! ( ・-・)
نشانههای ضربههای سنگین روحی حل نشده :
همیشه یک صدایی توی سرتونه که شما رو یاد اون واقعه دردناک می ندازه،با اینکه با تمام وجود تلاش می کنید اون اتفاق رو فراموش کنید
هر لحظه حس می کنید که ممکنه مورد هجوم قرار بگیرید،پس آماده دفاع هستید و این حالت باعث آزار روحی شما میشه
گاهی موفق میشید که خاطرات رو از ذهنتون پاک کنیدولی به طور غیرقابل پیش بینی ممکنه چیزی باعث بشه که دوباره اون خاطرات به ذهن شما هجوم بیاورند
شما حتی وقتی همه چیز خوبه ممکنه فکر کنید که باید خیلی مواظب باشید که آسیب نبینید
شما هیچوقت احساس امنیت نمی کنید چون فکر می کنید هر کسی ممکنه به یک شکل شما رو قضاوت کنه یا به شما آسیب بزنه،حتی اگر همه چیز نرمال باشه
همواره احساس تنهایی می کنید و این چیزیه که هیچکس دیگری به جز خودتون درک نمیکنه که در چه وضعیت روحی قرار دارید
ضربه سنگین روحی یا همون تروما نیاز به کمک داره،سعی نکنید به تنهایی باهاش کنار بیاید و از مشاور کمک بگیرید.
من همیشه به یه دیدگاهی تو ذهنم پایبند بودم و هستم ولی کمتر زمانی و کمتر آدم آشنایی تو زندگی روزمره این تفکر رو از من شنیده و اونم اینه "اگر آدمی رو دوست دارین محبتتون رو ازش دریغ نکنین".
واژه ی ساعت و تاریخ یک محدودیتی بزرگ به ما تحمیل کرده به اسم "زمان". چه خوشمون بیاد و چه خوشمون نیاد عمر محدودی داریم. زمان محدودی برای زندگی کردن در اختیار ماست. پس نباید از کنار حتی ثانیه های کوچیک عمرمون بی تفاوت بگذریم.
نباید خیلی از چیزهای مهم زندگیمون رو به دست سرنوشت بسپاریم. نمیتونیم از دوست داشتنی های زندگیمون به انتخاب خودمون دست بکشیم و اسمشو بزاریم تقدیر و سرنوشت. تقدیر و سرنوشت ما شاید کمتر از 5 درصد زندگیمون رو در بر بگیرن و 95 درصد دیگه ی زندگی به دست ما ساخته میشه.
زمانِ محدود همیشه باعث میشه حسرت های ریز و درشتی رو دلمون بمونه. یکی از اون حسرت ها از دست دادن آدم های دوست داشتنیِ زندگیمون هستن که یه وقت هایی ساده از کنارشون میگذریم. یهو به خودمون میایم و تو سن 40-50 سالگی میبینیم که اون عشق تو دهه ی 20 سالگی زندگیمون، اون آدمی که ما رو یه طور خاص دوست داشت، تکرار نشدنی بوده و بعد از اون دیگه هیچکس اونطور که باید و شاید با تمام خوبی و بدی هامون دوستمون نداشته و نداره. یهو اون آدم میشه حسرت بزرگ. یه بغضِ گنده رو گلو که با هر نفسِ عمیق سعی میکنیم پنهانش کنیم.
قدر لحظه لحظه های کنار کسی که عاشق هستین رو بدونین.احساساتتون رو در برابر کسی که عاشق هستین نادیده نگیرین. نزارین یادتون بره خنده های معشوقتون چطوریه. دوسِت دارم هاتونو از آدم های مهم زندگیتون دریغ نکنین.چون اون دوستت دارم ها مخصوص همون زمان هستن. چون ممکنه تو سن 50 سالگی بابت همون یه دونه دوستت دارم که نگفتین اون آدم دیگه کنارتون نباشه تا براتون آرامش به ارمغان بیاره. چون زمان به تندی میگذره و قبل از اینکه به خودتون بیاین و بجنبین میبینین که اون آدم رو برای همیشه از دست دادین. آدم هارو حسرت به دل برای یه دوستت دارم ساده که میتونه یه جهان رو برای همه زیبا کنه رها نکنین. مگه آدما چند بار عاشق میشن؟!
یادتون نره که وسط شلوغی های روزمرتون به دلدار تون پیام بدین و بگین که دوستش دارین. باور کنین اگه میدونستین یه دوستت دارم ساده چه کارهایی میتونست انجام بده هیچوقت خسیس بازی در نمیاوردین! یادتون نره خیلی زود دیر میشه.
دریافت
توضیحات: گوش بدین :)
یادمه وقتی تو رابطه بودم یه سری از تاریخ ها برام مهم بودن
مثلا اینکه فلان روز آخرین جمعه ی پاییزیه
ولی الان دارم به این فکر میکنم که دیروز با اینکه میدونستم آخرین جمعه ی پاییزه اماهیچ حسی بهش نداشتم انگار واژه ها احساسشون رو از دست دادن معنی واقعی خودشون رو از دست دادن شاید هنوزم همون معنی رو بدن اما من اون آدم سابق نیستم
یه جورایی انگار شوق زندگی عطر عاشقی یه جورایی انگار همه چی پریده
یه جورایی انگار تلخ ارومم
پ.ن:دلی خوندمش:)
سلام به گلی خانم.
یه سال دیگه هم گذشت و یک سال بزرگتر شدی.یه سالی که پر از اتفاقاتی بود که هیچوقت فکرشو نمیکردی یه روز مجبور باشی با اون مسائل دست و پنجه نرم کنی . غم های عمیقی رو تجربه کردی.غم تو چشمات حسابی جا خوش کرد و تو رو به آدم ساکت و آروم تبدیل کرد . یه جورایی که خودم یه وقتایی بهت میگم یاسمن چرا انقدر مظلوم شدی؟!یاسمن باورت میشه یه روزایی دلم برای بچگونه حرف زدنت و خنده های از ته دل و بدون غمت تنگ میشه؟ حتی همین الان دلم میخواد با خنده و از سر ذوق با لحن کلاه قرمزی بگی تولد عید شما مبارک :) ولی واقعا انگار زبونم برای بیانش نمیچرخه .
چهره ام اروم و سرد شده .یاسمنی که امروز ۲۲ ساله شده غم محکومش کرد به پخته شدن و صبور بودن . این یاسمن یاد گرفت از آدما انتظار نداشته باشه.یاد گرفت که چطوری روز و شب هاشو با تنهایی سر کنه و دلش نمیخواد تا ابد تو هیچ رابطه ای قدم بزاره .به قول معروف اندازه ی یه آه کشیدن هم غم و هم شادی میگذره.
امسال برخلاف سال های قبل که کادو برای خودم کتاب میخریدم اصلا حوصله ی کتاب رو نداشتم . به جاش یه تابلو ی شخصی سازی شده که با آیپد نقاشی شده به خودم هدیه دادم که هنر دست qanjshop هست.اون تابلو رو بالای پیانوم نصب کردم و با هر دیدنش لبخند میزنم .
امسال موقع فوت کردن شمع روی کیکم آرامش رو برای زندگیم آرزو میکنم . گلی خانم تولدت کلی مبارک:)
با هر بار گوش دادن آهنگی که براتون آپلود کردم حس میکنم مخاطب این آهنگ منم . معنیش رو هم میتونین تو گوگل بزنین "معنی اهنگ مازندرانی تولد از جواد عباسی " وبخونین. یه جایی میگه فرفری مویی داشت :)) و اشاره ی مستقیم به یار مازندرانی میکنه :)) حتی میگه نمیدونم چه عطری زد ولی بوی خوبی داشت . با این بیتش پتانسیل اینو دارم که تو خاطرات محو شم :)
امروز اولین تصادف جدی عمرم رو با ماشین بعد از آبان ۹۸ که گواهینامه گرفتم انجام دادم :/ من از ۵ سالگی فوبیای تصادف رو داشتم و دارم . هربار هم که تو ماشین بودم و پدرم به بدترین نحو ممکن تصادف کرد اون فوبیا بیشتر روی من اثر گذاشت تا همین امروز که شاخ به شاخ کردم. فکر کنم تصادف امروز باعث شد که فوبیام به کل باهام خداحافظی کنه :))
یکم گلگیر به گلگیر کردیم و مقصر هم خانمی بود که بهم زد و در کل به خیر گذشت ولی خب هنوز که هنوزه قلبم تند میزنه . خوبه حالا سرعتی هم نداشتم :/
ولی به قول یکی از دوستام که میگفت تا زمانی که تصادف نکنی یه راننده واقعی نمیشی :دی و به قول پدرم که همیشه میگه تصادف برای راننده اس :دی
حالا من روزی ۱۴ ، ۱۵ ، ۱۶ بار میگم مامان خانم بخدا که با دقت رانندگی میکنم و دست فرمونم عالیه ولی بعضیا دور از جون جناب خر عین خر رانندگی میکنن.
شاید خیلی بهتر از من باشه.خیلی زیباتر از من.خیلی مهربون تر از من.خیلی پایه تر از من. ولی ببین منو . هیچ جای دنیا هیچکسی اندازه من وقتی غم داری بغض نمیکنه .هیچکس با فکر نبودن تو اشکاش سرازیر نمیشه.هیچکس مثل من نگران دیرشدن تایم غذات نمیشه.هیچکس مثل من نگران چشمات موقع کار با کامپیوتر نمیشه و بهت یادآوری نمیکنه که یادت نره عینک بزنی. هیچکس غصه نمیخوره که چرا کم میخوابی.هیچکس وقتی دورش شلوغه شماره ی تو رو نمیگیره. هیچکس تو رو مثل من دوست نداره .
جلسه ی قبل استاد پیانو قطعه ی درخت از اِبی رو باهام کار کرده بود . جلسه ی بعد سه بار پشت هم موقع نواختن اون قطعه اشتباه کردم . استاد ناامید شده بود . با ناامیدی که تو صداش موج میزد و من به شدت از این ناامیدی بیزار بودم بهم گفت بلند شو یه بار دیگه تکنیک هارو بهت یاد بدم . حقیقتا با این حرفش قلبم از غم مچاله شد . سعی کردم روحیه مو حفظ کنم . گفتم استاد اگه این دفعه بتونم درست و بدون نقض بزنم چیکار میکنین؟ گفت بهت بستنی میدم! گفتم پس اجازه بدین این بار من گوشیمو تنظیم کنم و بزارم که حین نواختنم فیلم گرفته شه. استاد گفت انقدر مطمئنی که این دفعه اون آکورد رو درست میزنی؟ با یه لبخند خسته گفتم بله .مطمئنم. گوشی تنظیم شد دستام رو کلاویه ها حرکت کرد و ذهنم تو خاطره ها پراکنده بود . وقتی نواختنم تموم شد به خودم اومدم . انگار از یه دنیای دیگه برگشته بودم . راضی بودم بدون ایراد نواخته بودم. استاد خیلی تعجب کرده بود. گفت کمتر هنرجویی تو این مدت کم میتونه به این خوبی این قطعه رو بنوازه. تو دلم گفتم پس مریض بودی اونطوری با اوقات تلخی بهم گفتی از پشت پیانو بلند شم؟ و برای هزارمین بار به این فکر کردم که خاطره ها چه قدرت عجیبی دارن.
این روزا شما امید زندگیتون رو چطوری پیدا میکنین؟
این روزها حوالی تو پرسه میزنم.دقیقا همان نقطه ای از خانه که آخرین بار دیدمت.با همان استایل همیشگی.روی همان مبل.ساعت ها پشت پنجره مینشینم.مثل همان وقتی که با نگاهم برای همیشه بدرقه ات کردم ،به راهی که رفته ای چشم میدوزم و دعا میکنم ای کاش یکی از دور برگردان های این خیابان های بلند و بالا را رد کنی .دقیقا همان دوربرگردانی که بخاطرش مجبور شوی از حوالی من بگذری . نگاه منتظر من که هیچ ... بخاطر دل هایی که در حال یخ زدنند دوباره به این خانه برگرد ...
هرجوری که بخوای به زندگی نگاه کنی زندگی هم همونجور بهت نگاه میکنه و باهات تا میکنه ! لابه لای مشکلات زندگی دلیل برای لبخند زدن و شاد بودن کم نیست. این دوتا پیام تبریک از دوتا دوست عزیز که یکی دیشب و یکی امروز صبح برای من ارسال شد، دلیل کافی برای شاد بودن رو بهم هدیه دادن . آذر ماهی های گل ماه پادشاهیتون مبارک . با آرزوی جشن شادی برای آزادی:)