تا حالا شده به این موضوع فکر کنین که آیا جهانی موازی وجود داره یا نه ؟ اگر واقعا جهان موازی وجود داشته باشه به نظرتون تو اون دنیا مشغول چه کاری هستین؟ یکی دو روز پیش با باز کردن ستاره وبلاگ زیکُلای با این موضوع مواجه شدم که زیکُلای در دنیای موازی یه دونات فروشی جذاب صورتی طور داره . با خوندن اون پست این سوال برام پیش اومد که من تو دنیای موازی در حال انجام چه کاری هستم ؟اگر من بخوام راجب منِ دیگرم در دنیای موازی چیزی بنویسم چی میگم؟

هر کدوم از شماچطور ؟اگه بخواین راجب منِ دیگر خودتون تو دنیای موازی بنویسین چی مینویسین؟ منِ دیگر تو ، تو دنیای موازی همین الان مشغول چه کاریه؟ درس میخونه ؟ دانشجو هست؟ یا حتی فارغ التحصیل شده؟ با کسی تو رابطه است؟ تنهاست یا شاید حتی با کسی که عاشقشه ازدواج کرده !شغلی که خیلی بهش علاقه داره رو شروع کرده و تو شهری که زندگی میکنه خیلی مشهوره . مثل" دونات فروشی زیکُلای" تو شهری که زندگی میکنه خوشمزه ترین دونات ها رو درست میکنه . کسی چه میدونه؟! اما تو خودت چی فکر میکنی ؟ دوست داشتی الان منِ دیگرِ تو مشغول چه کاری باشه؟

من میخوام از همین تریبون استفاده کنم و با کمک همه ی شما چالش جدیدی راه بندازم . و هرکسی که الان داره این پست رو میخونه رو به این چالش جدید دعوت میکنم تا راجب این موضوع جذاب یعنی " منِ دیگر در دنیای موازی " بنویسه.

 میخوام به طور اختصاصی از ۴ نفر دعوت کنم که این چالش رو شروع کنن. 

 ماه زده و زری و ویانا و شروین 

ازتون میخوام هر کدوم از شما بعد از نوشتن این چالش و گذاشتن پستش تو وبلاگتون، ۳ نفر از خواننده های وبلاگتونُ برای شرکت تو این چالش دعوت کنین.

لطفا تو کامنت همین پست هم اعلام کنین که شرکت کردین تا من لینک پستتون رو بزارم تا من و بقیه دوستان راحت تر به پست هاتون دسترسی داشته باشیم و نوشته های جذابتون رو بخونیم.

.

  • شرکت کنندگان در چالش تا این لحظه :

 زندگی |   شروین  |  زری | محمدرضا (آسمانم) | گُلی(خودم) | ماه زده | Sahara(خانه ی دوم) | بنفشک ( مغز بنفش من) | Amaris | پیخوش | کوالای خسته | Almir | یادداشت های یک جادوگر | لادن | مهدی زبیدی | سارا  | علیرضا  | سنپای |  امیرحسین  |  𝓐𝓼𝓽𝓮𝓻𝓲𝓪 | Bella | 𝕮𝖍𝖆𝖗𝖑𝖔𝖙𝖙𝖊  | فاطمه الف | بِنزوئیک اَسید | هیچکس | رِبِکآ  | بهارزاد | Meri(مریم) | Brilli.shr | هدایت | یگانه | Rubeckia | Ayame |


پ . ن : یکی از دوستان از این چالش توی وبلاگ زندگی ایراد گرفت و گفت این نوشته ها صرفا رویاپردازیه. خواستم راجب این موضوع با شما صحبت کنم . باید بگم که فکر کردن به این موضوع دو تا جنبه داره . جنبه اولش اینه که من و هر کس دیگه ای رو به فکر میندازه تا بهترین حالت خودش رو تصور کنه و صد البته برای رسیدن به اون بهترین حالت تلاش کنه . 

دومین حالت هم اینه که آدم ها از حسرت هاشون بنویسن و غرق در افکار منفی بشن ولی خب باز هم اینم یه جنبه مثبتی توش نهفته است که آدم به خودش میاد و میخواد که برای بهتر شدن تلاش کنه ‌. 

در کل که این چالش آزاده که از هر سمت و سویی که ما دوست داریم راجبش فکر کنیم و بنویسیم . اصلا همین عینک نگاه ماست که باعث میشه دیدگاه ها و زندگی های متفاوتی داشته باشیم . اگر قرار بود همه یه مدل به زندگی نگاه کنن که اصلا چرا این همه شغل و نحوه ی زندگی متفاوتی داشتیم ؟!

یکی میتونه از واقعیت های زندگی بنویسه و یکی هم از قالی پرنده و صحبت کردن با گنجشک ها :)

باز هم اگر نظر متفاوت تری نسبت به من داشتین بیان کنین تا باهم تبادل اطلاعات داشته باشیم 

.