۸ مطلب در فروردين ۱۴۰۲ ثبت شده است

خاطره

امروز داشتم به این فکر میکردم که خاطره ها فقط مختص به گذشته نیست. همه ی ما یه مشت خاطره از آینده هم داریم ؛ مثلا همه ی اون سفر هاو دست تو دست گذشتن های تو جاده ، انتخاب موزیک تو جاده .حرف اینکه سه تا پوشه موزیک باید درست کنیم. یه پوشه مختص من . یکی مختص تو . یکی دیگه هم علاقه ی مشترکمون. قدم زدن هامون تو شمال و بارونی که هیچوقت نبارید.

هرکاری که دلمون میخواست انجام بدیم و رویاشو تو سرمون می پروروندیم اما هیچوقت فرصتش پیش نیومد. هرکاری که تو ذهنمون شد و تو واقعیت نشد.

یه مشت زخم که روی مغزمون نقش بست و نشد ...

پ.ن: آهنگ کامل" گُلی" کسری زاهدی اومده:)) دریافت

  • ۵
  • نظرات [ ۸ ]
    • یاسمن گلی :)
    • دوشنبه ۲۸ فروردين ۰۲

    پیرو پست قبلی

    تو پست قبلی دوستان گفتن به فکر خودت و پیشرفت خودت باش یه روزی یه جایی یه نیمه گمشده ای سر راهت قرار میگیره . خواستم اطلاع بدم که نیمه گمشده ی ناشناس درحال حاضر مشغولِ  پنچر گیری اسب سفیدشه:))

  • ۷
  • نظرات [ ۸ ]
    • یاسمن گلی :)
    • يكشنبه ۲۰ فروردين ۰۲

    وصله پینه

    همه بهم میگن چرا دوباره وارد رابطه نمیشی؟ چرا نمیخوای با کسی آشنا بشی؟ حتی نیلوفر میگه یاسی یه سال گذشته الان دیگه تو باید با یه نفر دیگه رل بزنی ول کن گذشته رو . مگه چی کم داری از بقیه دخترا؟ تنها جواب من بهشون اینه که نمیخوام باقیِ تیکه های قلبمو از زیرپای یه نفر دیگه بردارم . اصلا همین قلب وصله پینه خورده مگه نای عاشقی کردن داره وقتی هنوز با درد معشوقش رو تو خودش پنهون کرده؟!

     چند روزی هس که رو اهنگ "جات خالیه الان" از عماد طالب زاده قفلی زدم . مثلا اونجایی که میگه

    " اگه از یاد من تو نرفتی چی؟ اگه بازم با اون بخندی چی ؟ اگه عاشق بشی تو بعد من ، اگه نتونم عاشق شم دیگه چی ؟ "

    یا مثلا اونجایی که میگه

    " داره میگذره ، عمره که میره "

  • ۴
  • نظرات [ ۶ ]
    • یاسمن گلی :)
    • شنبه ۱۹ فروردين ۰۲

    رنج

    همانا انسان را در رنج آفریدیم

    همانا انسان را در استواری آفریدیم

    هر دو معنی در این جمله است.

    یعنی رنج بهش میدیم اما تحمل هم بهش میدیم. و هر دوی این معنی توی کلمه کبد هست.

    میگن خدا میخواسته نشون بده که دقیقا بعد سختی استواری بهش میدیم ولی نمیخواسته فاصله بده.

  • ۱۰
  • نظرات [ ۵ ]
    • یاسمن گلی :)
    • چهارشنبه ۱۶ فروردين ۰۲

    گویندگی

    تقریبا ده دقیقه پیش با من تماس گرفتن جهت همکاری و همچنین ادامه کلاس گویندگی. ببین فقط میتونم یه جیغ بلند بکشم از خوشحالی و بگم که چی بهتر از اینکه روز تو و  اولین زنگ تماس گوشیِ امروزِ تو این باشه خیلی خیلی حس خوبیه :))

    ببین این دقیقا از همون وقت هاییه که از فرط تنهایی واقعا نمیدونم به کی زنگ بزنم این خبر خوشحال کننده رو بدم . اصلاً کی پیدا میشه چیزی که برای من مهمه براش مهم باشه پس امروز در اتاقمو بستم یه جیغ از سر  خوشحال کشیدم و بعد انگار اتفاقی نیفتاده در اتاقمو باز کردم با لبخند گنده نشستم اینارو دارم مینویسم. مدت ها بود که از ته دلم لبخند نزنم مدت ها بود که چیزی ته قلبمو قلقلک نمیداد چیزی باعث خوشحالی من نمی شد و همه چی نمادین بود اما امروز واقعا از ته دلم خوشحالم. دوست دارم امروز اینجا این احساس ثبت بشه .فکر کنم اولین قدم برای شروع دوباره و به دست آوردن اعتماد به نفس فراریم خیلی خوب شروع شد. 

  • ۱۵
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • یاسمن گلی :)
    • سه شنبه ۱۵ فروردين ۰۲

    اگه ارومیه بشی روت ارس میکشم

    یادتونه وقتی بچه بودیم ازمون میپرسیدن "چندتا دوستم داری "؟

    پدر و مادرمون برای اینکه از عمق علاقه ما نسبت به خودشون مطلع بشن این سوالو میپرسیدن و در ادامه گاهی اوقات هم بازه ی عددی مشخص میکردن؛ مثلا از یک تا ده . گاهی اوقات هم انتخابِ واحد شمارش جهت بیانِ میزانِ علاقه به عهده ی خودمون می‌ذاشتن. 

    اوایل هروقت از من این سوال پرسیده میشد می گفتم ۶ تا ۸ تا ۱۰ تا! پشت هم می‌گفتم. اون موقع ها خوب با واحد شمارش اعداد آشنایی نداشتم .انگار دنیام و ته علاقه ام تو همین سه تا عدد خلاصه میشد و بس.

    کم کم که بزرگتر شدم همراه قد کشیدنم دنیام هم قد کشید.رسید تا جایی که در جواب اون سوال با شیرین زبونی می‌گفتم " اندازه ی ستاره های آسمون ".پدرم همیشه از شنیدن این حرف از زبون من کیف می‌کرد.انگار چندکیلو قند تو دلش آب می‌کردن. یه وقت هایی هم بعد از شنیدن جوابم بغلم می‌کرد.

    چند روز پیش تو یادآور اینستاگرام یه فیلم ۱۷ ثانیه ای از دیالوگ کارکتر بچه تو برنامه مهمونی دیدم.فکر میکنم همتون اون دیالوگ رو به خاطر دارین. همون دیالوگ معروف که تا ماه ها بعد از پخشش وایرال میشد . تو اون بخش بچه با یه دست گل رو به آقای مجری می گه " می‌شه منو بغل کنی و بگی تو دوست خوب منی "؟

    یا دیالوگ های معروف دیگه. تو همشون این بار این بچه بود که می‌خواست از دوست داشتنی بودن خودش توسط اطرافیان مطمئن بشه.

    دقیقا همین حالتی که این روز ها منم دچارشم.به هم سن و سال هام که نگاه میکنم به این نتیجه میرسم که خیلی زندگی متفاوت تری از همشون دارم. اکثریت نزدیک به ۹۰ درصدشون تو یه رابطه ی پایدار و طولانی هستن که یا پاپیش گذاشتن و خانواده ها در جریانن یا ازدواج کردن. خلاصه که یه نفرو دارن که براش مهم باشن.که از نبودنشون حس بد بگیرن. بخوان زمین و زمان رو به هم بدوزن . یه نفرو دارن که برای داشتنشون با تمام موانع بجنگه. اما ما چی ؟ من چی؟ بود و نبودم برای هیچکس تو این دنیا مهم نیست.هیچ عاشق سینه چاکی ندارم که بخاطر من بخواد خودشو به آب و آتیش بزنه. فکر و حس اینکه آدم دوست داشتنی نیستم روز به روز بیشتر از قبل در من رشد میکنه . 

    آدما یه جوری از زندگی من میرن که انگار تو رویای خودم داشتم باهاشون زندگی میکردم . انگار اصلا وجود خارجی براشون نداشتم.همیشه این سوال برام پیش میاد که اصلا دلتنگم میشن؟اصلا یادشون هست که یه یاسمنی تو زندگیشون بوده؟ یعنی چقدر بد بودم که دمشون رو گذاشتن رو کولشون و رفتن.چقدر بد هستم که حتی الان هم به چشم کسی نمیام.

    چرا هیچکس منو نمیخواد؟چرا هیچکس دوستم نداره؟چرا برای هیچکس‌مهم نیستم؟چرا برای همه یه مجسمه ای هستم که صرفا از کنارش باید رد بشن ؟ چرا هیچکس منو نمیبینه؟آیا اصلا عشق وجود داره؟ خیلی وقته که دیگه نسبت به عشق بی اعتماد و بی اعتقاد شدم. 

    یادمه وقتی که این جمله بچه رو پارسال میخواستم استوری کنم چه احساسی داشتم . یادمه که واسه چی استوری گذاشته بودم.خوب و تک به تک احساساتم یادمه. یادمه که برای میم و به هدف اون و روی سخنم به اون بود که استوری کرده بودم.

    الان من در قالب اون بچه دلم میخواد رو کنم و به آدما بگم " می‌شه منُ بغل کنین و بگین تو دوست خوب منی "؟

    انگار دست گدایی نامرئی به سمت آدما دراز کردم و چشم چشم میکنم جهت طلبِ عشقی که نیست .

    یعنی یه وقتی یه روزی یه آدمی پیدا میشه که عین هیچکس برام بخونه "اگه  ارومیه بشی روت ارس میکشم "؟ 

    پ.ن: تقریبا از اولین نفس های ۴۰۲ دارم هیچکس و سورنا گوش میدم و غرق میشم تو دنیاش:)

  • ۳
  • نظرات [ ۴ ]
    • یاسمن گلی :)
    • يكشنبه ۱۳ فروردين ۰۲

    رویا ۲

    با یکی داشتم حرف میزدم پرسید چرا ناراحتم چرا تو خودمم خواستم توضیح بدم دلیل ناراحتی مو ولی تنها جمله ای که پیدا کردم بیان کنم همون جمله بود که توی پست قبلی نوشته بودم" اینکه ببینی یه نفر داره رویاتو زندگی میکنه خیلی حس مزخرفیه" اینکه تو هنوز برای ساده ترین چیزی که آرزوشو داری ، میدوی ولی هنوز نرسیدی و یکی به سادگی داره زندگیش میکنه .اون ادم گفت : خیلی از آدمای دیگه هستن که تو رویای اون ها رو زندگی می کنی. تو داری درس میخونی. تو داری رانندگی می کنی. تو خانواده داری تو پیانو میزنی .با توجه به این چیزا خیلی ها الان دارن به این فکر می کنن که تو داری رویاشونُ زندگی می کنی .اگه بخوای اینطوری زندگی کنی ،زندگی سخت تر از هر لحظه دیگه میشه. دیدم راست میگه. اگه بخوام هر لحظه به این فکر می کنم که فلانی حتی رویاش این نبوده اما بخاطر حسادت به من رسیده به جایی که الان رویای من رو زندگی میکنه نابود میشم. من هم دارم رویایه نفر دیگه زندگی می کنم .یه نفر دیگه داره حسرت لحظه های زندگی من رو میخوره یه نفر داره برای چند ثانیه به جای من بودن، به من نگاه میکنه .در صورتی که من هیچ وقت این هارو ندیدم و قدشونو نمیدونم.تو یه کتابی خونده بودم که می‌گفت ذهن ما همیشه خواستن رو به داشتن ترجیح میده. و من چون فکر میکنم به رویاهام نمیرسم انقدر احساس ناکامی میکنم.و این از کمبود اعتماد به نفسم نشات میگیره. احساس می کنم ذهن من زیادی داره غم‌بار فکر میکنه. باید یه تغییر رویه بدم ( o´ェ`o)

  • ۸
  • نظرات [ ۴ ]
    • یاسمن گلی :)
    • چهارشنبه ۹ فروردين ۰۲

    رویا

    اینکه ببینی رویاتو یکی دیگه داره زندگی میکنه خیلی حس مزخرفیه

  • ۱۱
  • نظرات [ ۶ ]
    • یاسمن گلی :)
    • يكشنبه ۶ فروردين ۰۲
    که زخم هر شکست من حضور یک جوانه شد 🌱
    ***
    چه حسرتیست بر دلم
    که از تمام بودنت
    نبودنت به من رسیده