چرا

یه سوالی خیلی ذهنمو درگیر خودش کرده . اینکه چرا بعد از ۵ سال و بعد از این همه مدت کات کردن پدرم تازه باید راجب میم متوجه بشه؟چرا باید عکس میم سر از گوشی پدرم در بیاره ؟ چرا؟ واقعا چرا؟ چه حکمتی توشه یعنی؟حتی تو این شرایط نمیتونم از خودم در برابر حرف های بابا دفاع کنم . پدری که فکر میکنه من میم رو تاحالا حتی از نزدیک هم ندیدم و فقط عاشق یه صدا شدم . و منی که ترجیح میدم وقتی اون آدم برای همیشه پاشو از زندگیم کشیده بیرون به پدرم توضیح ندم که اون صرفا یه صدا نبوده.کاش واقعا صرفا یه صدا بود ... خسته ام از سوال های بی جوابی که همش تو ذهنم میچرخن.خسته ام جنگیدن برای زندگی کردن.خسته ام از این همه در بسته ای که رو به رومه . این زمستون عجیب سخت گذشت ... دلم میخواد بشینم های های از ته دل گریه کنم اما راهکارم برای مقابله با این شرایط صرفا خوابیدن و فیلم دیدنه . به قول مهدیه که می‌گفت کسی که زیاد می‌خوابه افسرده اس و کسی که زیاد فیلم میبینه تنهاست . پس من یه افسرده ی تنهام . مشکلِ دانشگاه ، شرایط زندگیم ، غم عظیمی که تو دلمه و ... خیلی چیزای دیگه ای که قابل بیان نیست . این روزا تمام تلاشم اینه که به هر طریقی شده دوباره امید رو تو دلم زنده کنم . امید به رسیدن روز های بهتر . به قول یکی از دوستام انگار باید واقعا یکم شل کنم تا ببینم روزگار چه سرگذشتی میخواد برام رقم بزنه. تا حالا هرچقدر که جنگیدم انگار تو یه باتلاقی گیر کرده بودم که دست و پا زدنم باعث شد بیشتر و بیشتر توش فرو برم.

از طرفی شرایط جامعه به شدت به مو رسیده . از همون موهایی که میگیم به مو میرسه و حتی پاره هم میشه . 

دلم میخواد یه مدت دور شم از همه چی. یه کلبه ی چوبی با یه پیانو توش. همین . واقعا به همین دوتا لازم دارم برای ادامه ی این زندگی ...

بعضی شبا چراغ ریسه ی دور کتابخونه رو روشن میکنم و خیره میشم به نورش و  تو فکر و خیال غرق میشم.

تو این شیر تو شیری همین الان قسمت یک و دو سریال سقوط رو دیدم . بدبختی های خودم یادم رفت :/ واقعا میتونم بگم بشدت سریال تاثیرگذاریه.

  • ۲
  • نظرات [ ۵ ]
    • یاسمن گلی :)
    • چهارشنبه ۲۶ بهمن ۰۱

    جزء از کل

    نام کتاب : جزء از کل

    نام نویسنده :استیو تولتز

    مترجم :پیمان خاکسار 

    تعداد صفحات : ۶۷۳

    چاپ نشر چشمه

    کتاب جزء از کل اولین رمان استیو تولتز است که در سال ۲۰۰۸ منتشر شد و به عنوان یکی از بزرگ ترین رمان های تاریخ استرالیا، در سطح جهان محبوبیت بسیار زیادی دارد.

    کتاب جزء از کل در مورد مارتین و جسپر دین – پدر و پسر – است که هر کدام از یک زاویه خاص و متفاوت با عامه مردم به زندگی و اتفاقات آن نگاه می کنند. مارتین با باورهای خاص و گاه عجیب خودش سعی می کند پسرش، جسپر را به بهترین شکل ممکن تربیت کند و به همین خاطر داستان زندگی خودش را از همان دوران کودکی برای او تعریف می کند. داستانی که نشان می دهد زندگی او همیشه تحت تاثیر‌ برادر ناتنی اش قرار داشته است.

    داستان کتاب جزء از کل از زمان کودکى پدر تا زمان بزرگ شدن فرزند ادامه پیدا می کند و تمامی حوادث و اتفاقات شگفت انگیز زندگی آن ها همراه با یک طنز تلخ و یک تم فلسفی روایت می شود.

    کتاب جزء از کل به راستی جزئی از یک کل را به رخ می کشد. در هر قسمت از کتاب اتفاقی در دل اتفاق دیگر وارد می شوند و خواننده نمی تواند به راحتی کتاب را کنار بگذارد و یا آن را پیش بینی کند. داستان و ماجراهای کتاب مدام اوج می گیرد و خواننده از هر صفحه آن بی نهایت لذت خواهد برد.

    برشی از  این کتاب : 

    وقتی این همه تلاش می‌کنی یک نفر را فراموش کنی خود این تلاش تبدیل به خاطره می‌شود بعد باید فراموش کردن را فراموش کنی و خود این هم در خاطر می‌ماند.

    برشی از این کتاب :

    مردم میگن شخصیت هر آدمی تغییرناپذیره ولی اغلب این نقابه که بدون تغییر باقی می‌ مونه و نه شخصیت، و در زیر این نقاب غیرقابل تغییر موجودی هست که دیوانه‌ وار در حال تکامله و به شکل غیرقابل کنترلی ماهیتش تغییر می‌ کنه. ببین چی بهت میگم، راسخ‌ ترین آدمی که می‌ شناسی به احتمال قوی با تو کاملا بیگانه‌ ست و همین‌ طور ازش بال و شاخه و چشم سوم رشد می‌ کنه. ممکنه ده سال توی اتاق اداره کنارش بشینی و تمام این جوانه زدن‌ ها بغل گوشت اتفاق بیفته و روحت هم خبردار نشه. هرکسی که ادعا می‌ کنه یکی از دوستانش در طول سال‌ها هیچ تغییری نکرده فرق نقاب و چهره‌ ی واقعی رو نمی‌فهمه.

     

     

     

  • ۳
  • نظرات [ ۶ ]
    • یاسمن گلی :)
    • يكشنبه ۲۳ بهمن ۰۱

    بهمنِ سخت

    سیم کارتمو عوض کردم. چهار رقم آخرش عین چهار رقم خط ایرانسل میم هست :)هروقت بهش فکر میکنم عین احمقا ذوق زده میشم ...

    این روزا به شدت به راهنمایی و حرف زدن با میم نیاز دارم . همیشه راهنمایی های خوبی بهم می‌کرد با اینکه شاید نصف به نصفشونو اجرا نمیکردم.همش به خودم میگم تو همون یاسمنی هستی که تو مرداد و اون شرایط سخت که هیچکس از جزئیاتش اطلاع نداره تونستی تصمیم بگیری حتی با توجه به اینکه الان از اون تصمیم پشیمونی پس الان هم میتونی تصمیم بگیری . اما بازم ته دلم اون آدم ...

    نمیدونم از چه تعریفی باید استفاده کنم تا منظورمو برسونم ولی فقط میتونم بگم که جدا از پارتنر رفیق صمیمی بود که از خصوصیات اخلاقی من خبر داشت و میتونست راهنمایی و هم فکری خوبی برام باشه . چقدر نیاز دارم عین روزی که داشتم انتخاب رشته میکردم و اولین رشته رو پزشکی تهران زده بودم و پشت تلفن از ته دل پیش میم زار زدم دوباره ار ته دلم پیشش زار بزنم و اون آدم بشه مرهمم.اما چقدر عبث که خودش یکی از زخم های روی دلمه.چقدر نیاز دارم تو این روزای سخت کنارم باشه . کاش انقدر غریبه نمی‌شدیم...

    فکر میکردم بهمن قراره خیلی متفاوت تر و بهتر باشه ولی برعکس لبخند زدن تبدیل به یه کار محال شده ‌.

  • ۶
  • نظرات [ ۰ ]
    • یاسمن گلی :)
    • يكشنبه ۹ بهمن ۰۱

    آش نخورده و دهن سوخته

    پدرم تک به تک چت های من و میم رو خوند. میمی که دیگه تو زندگیم حضور نداره .حالا من موندم و هیچ توضیحی که نمیتونم بدم . من و یه دنیا خاطره که باید با هم دیگه خاک میشدیم ،نه اینکه بعداز این همه مدت دوباره مثل یه زخم کهنه سر باز کنه و چرکی شه ...

    پ.ن.۹بهمن: کاری که من دلشو نداشتم انجام بدم رو بابا زحمتشو برام کشید :) چت خواهر میم از واتساپ و میم رو از تلگرام پاک کرد . به همین سادگی .حالا همش به خودم میگم وقتی اون آدم نیست بود و نبودن اون چت ها دیگه چه فایده ای داره. درواقع یه جورایی انگار دارم سر خودمو شیره میمالم ...

  • ۷
  • نظرات [ ۶ ]
    • یاسمن گلی :)
    • چهارشنبه ۵ بهمن ۰۱

    غذا

    انقدری که من عکس از غذا تو گالری گوشیم دارم، عکس از خودم ندارم ! ( ・-・)

  • ۷
  • نظرات [ ۸ ]
    • یاسمن گلی :)
    • جمعه ۳۰ دی ۰۱

    نشانه های تروما

    نشانه‌های ضربه‌های سنگین روحی حل نشده :

    همیشه یک صدایی توی سرتونه که شما رو یاد اون واقعه دردناک می ندازه،با اینکه با تمام وجود تلاش می کنید اون اتفاق رو فراموش کنید

    هر لحظه حس می کنید که ممکنه مورد هجوم قرار بگیرید،پس آماده دفاع هستید و این حالت باعث آزار روحی شما میشه

    گاهی موفق میشید که خاطرات رو از ذهنتون پاک کنیدولی به طور غیرقابل پیش بینی ممکنه چیزی باعث بشه که دوباره اون خاطرات به ذهن شما هجوم بیاورند

    شما حتی وقتی همه چیز خوبه ممکنه فکر کنید که باید خیلی مواظب باشید که آسیب نبینید

    شما هیچوقت احساس امنیت نمی کنید چون فکر می کنید هر کسی ممکنه به یک شکل شما رو قضاوت کنه یا به شما آسیب بزنه،حتی اگر همه چیز نرمال باشه

    همواره احساس تنهایی می کنید و این چیزیه که هیچکس دیگری به جز خودتون درک نمیکنه که در چه وضعیت روحی قرار دارید

    ضربه سنگین روحی یا همون تروما نیاز به کمک داره،سعی نکنید به تنهایی باهاش کنار بیاید و از مشاور کمک بگیرید.

  • ۱۲
  • نظرات [ ۴ ]
    • یاسمن گلی :)
    • پنجشنبه ۱۵ دی ۰۱

    دریغ نکنین

    من همیشه به یه دیدگاهی تو ذهنم پایبند بودم و هستم ولی کمتر زمانی و کمتر آدم آشنایی تو زندگی روزمره این تفکر رو از من شنیده و اونم اینه "اگر آدمی رو دوست دارین محبتتون رو ازش دریغ نکنین".

    واژه ی ساعت و تاریخ یک محدودیتی بزرگ به ما تحمیل کرده به اسم "زمان". چه خوشمون بیاد و چه خوشمون نیاد عمر محدودی داریم. زمان محدودی برای زندگی کردن در اختیار ماست. پس نباید از کنار حتی ثانیه های کوچیک عمرمون بی تفاوت بگذریم.

    نباید خیلی از چیزهای مهم زندگیمون رو به دست سرنوشت بسپاریم. نمیتونیم از دوست داشتنی های زندگیمون به انتخاب خودمون دست بکشیم و اسمشو بزاریم تقدیر و سرنوشت. تقدیر و سرنوشت ما شاید کمتر از 5 درصد زندگیمون رو در بر بگیرن و 95 درصد دیگه ی زندگی به دست ما ساخته میشه.

    زمانِ محدود همیشه باعث میشه حسرت های ریز و درشتی رو دلمون بمونه. یکی از اون حسرت ها از دست دادن آدم های دوست داشتنیِ زندگیمون هستن که یه وقت هایی ساده از کنارشون می‌گذریم. یهو به خودمون میایم و تو سن 40-50 سالگی می‌بینیم که اون عشق تو دهه ی 20 سالگی زندگیمون، اون آدمی که ما رو یه طور خاص دوست داشت، تکرار نشدنی بوده و بعد از اون دیگه هیچکس اونطور که باید و شاید با تمام خوبی و بدی هامون دوستمون نداشته و نداره. یهو اون آدم میشه حسرت بزرگ. یه بغضِ گنده رو گلو که با هر نفسِ عمیق سعی می‌کنیم پنهانش کنیم.

    قدر لحظه لحظه های کنار کسی که عاشق هستین رو بدونین.احساساتتون رو در برابر کسی که عاشق هستین نادیده نگیرین. نزارین یادتون بره خنده های معشوقتون چطوریه. دوسِت دارم هاتونو از آدم های مهم زندگیتون دریغ نکنین.چون اون دوستت دارم ها مخصوص همون زمان هستن. چون ممکنه تو سن 50 سالگی بابت همون یه دونه دوستت دارم که نگفتین اون آدم دیگه کنارتون نباشه تا براتون آرامش به ارمغان بیاره. چون زمان به تندی میگذره و قبل از اینکه به خودتون بیاین و بجنبین میبینین که اون آدم رو برای همیشه از دست دادین. آدم هارو حسرت به دل برای یه دوستت دارم ساده که میتونه یه جهان رو برای همه زیبا کنه رها نکنین. مگه آدما چند بار عاشق میشن؟!

    یادتون نره که وسط شلوغی های روزمرتون به دلدار تون پیام بدین و بگین که دوستش دارین. باور کنین اگه میدونستین یه دوستت دارم ساده چه کارهایی میتونست انجام بده هیچوقت خسیس بازی در نمیاوردین! یادتون نره خیلی زود دیر میشه.

    دریافت
    توضیحات: گوش بدین :)

  • ۶
  • نظرات [ ۶ ]
    • یاسمن گلی :)
    • سه شنبه ۶ دی ۰۱

    تلخ آرومم

    یادمه وقتی تو رابطه بودم یه سری از تاریخ ها برام مهم بودن
    مثلا اینکه فلان روز آخرین جمعه ی پاییزیه
    ولی الان دارم به این فکر میکنم که دیروز با اینکه میدونستم آخرین جمعه ی پاییزه اماهیچ حسی بهش نداشتم انگار واژه ها احساسشون رو از دست دادن معنی واقعی خودشون رو از دست دادن شاید هنوزم همون معنی رو بدن اما من اون آدم سابق نیستم
    یه جورایی انگار شوق زندگی عطر عاشقی یه جورایی انگار همه چی پریده
    یه جورایی انگار تلخ ارومم 

    خوانش متن توسط خودم :)

    پ.ن:دلی خوندمش:)

  • ۱۳
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • یاسمن گلی :)
    • شنبه ۲۶ آذر ۰۱

    برای ۲۲ سالگی ام

    سلام به گلی خانم.

    یه سال دیگه هم گذشت و یک سال بزرگتر شدی.یه سالی که پر از اتفاقاتی بود که هیچوقت فکرشو نمیکردی یه روز مجبور باشی با اون مسائل دست و پنجه نرم کنی . غم های عمیقی رو تجربه کردی.غم تو چشمات حسابی جا خوش کرد و تو رو به آدم ساکت و آروم تبدیل کرد . یه جورایی که خودم یه وقتایی بهت میگم یاسمن چرا انقدر مظلوم شدی؟!یاسمن باورت میشه یه روزایی دلم برای بچگونه حرف زدنت و خنده های از ته دل و بدون غمت تنگ میشه؟ حتی همین الان دلم میخواد با خنده و از سر ذوق با لحن کلاه قرمزی بگی تولد عید شما مبارک :) ولی واقعا انگار زبونم برای بیانش نمی‌چرخه .

    چهره ام اروم و سرد شده .یاسمنی که امروز ۲۲ ساله شده غم محکومش کرد به پخته شدن و صبور بودن . این یاسمن یاد گرفت از آدما انتظار نداشته باشه.یاد گرفت که چطوری روز و شب هاشو با تنهایی سر کنه و دلش نمیخواد تا ابد تو هیچ رابطه ای قدم بزاره .به قول معروف اندازه ی یه آه کشیدن هم غم و هم شادی میگذره.

    امسال برخلاف سال های قبل که کادو برای خودم کتاب میخریدم اصلا حوصله ی کتاب رو نداشتم . به جاش یه تابلو ی شخصی سازی شده که با آی‌پد نقاشی شده به خودم هدیه دادم که هنر دست qanjshop هست.اون تابلو رو بالای پیانوم نصب کردم و با هر دیدنش لبخند میزنم .

    امسال موقع فوت کردن شمع روی کیکم آرامش رو برای زندگیم آرزو میکنم . گلی خانم تولدت کلی مبارک:) 

    با هر بار گوش دادن آهنگی که براتون آپلود کردم حس میکنم مخاطب این آهنگ منم . معنیش رو هم میتونین تو گوگل بزنین "معنی اهنگ مازندرانی تولد از جواد عباسی " وبخونین. یه جایی میگه فرفری مویی داشت :)) و اشاره ی مستقیم به یار مازندرانی میکنه :)) حتی میگه نمیدونم چه عطری زد ولی بوی خوبی داشت . با این بیتش پتانسیل اینو دارم که تو خاطرات محو شم :)

     

  • ۱۱
  • نظرات [ ۱۷ ]
    • یاسمن گلی :)
    • يكشنبه ۲۰ آذر ۰۱

    تصادف

    امروز اولین تصادف جدی عمرم رو با ماشین بعد از آبان ۹۸ که گواهینامه گرفتم انجام دادم :/ من از ۵ سالگی فوبیای تصادف رو داشتم و دارم . هربار هم که تو ماشین بودم و پدرم به بدترین نحو ممکن تصادف کرد اون فوبیا بیشتر روی من اثر گذاشت تا همین امروز که شاخ به شاخ کردم. فکر کنم تصادف امروز باعث شد که فوبیام به کل باهام خداحافظی کنه :))

    یکم گلگیر به گلگیر کردیم و مقصر هم خانمی بود که بهم زد و در کل به خیر گذشت ولی خب هنوز که هنوزه قلبم تند میزنه . خوبه حالا سرعتی هم نداشتم :/

    ولی به قول یکی از دوستام که می‌گفت تا زمانی که تصادف نکنی یه راننده واقعی نمیشی :دی و به قول پدرم که همیشه میگه تصادف برای راننده اس :دی

    حالا من روزی ۱۴ ، ۱۵ ، ۱۶ بار میگم مامان خانم بخدا که با دقت رانندگی میکنم و دست فرمونم عالیه ولی بعضیا دور از جون جناب خر عین خر رانندگی میکنن.

  • ۹
  • نظرات [ ۸ ]
    • یاسمن گلی :)
    • دوشنبه ۱۴ آذر ۰۱
    که زخم هر شکست من حضور یک جوانه شد 🌱
    ***
    چه حسرتیست بر دلم
    که از تمام بودنت
    نبودنت به من رسیده