شازند اراک

ذوق اولین باری که دشت بابونه رو دیدم هیچوقت فراموش نمیکنم . اون حجم از زیبایی از نگاه من واقعا منو به وجد آورده بود و باعث شده بود خاطره اون روز به همراه عکس های جذابش رو توی وبلاگ ثبت کنم. 

امروز هم قصد اینو دارم که آسمون " شازند، اراک " رو ثبت کنم . یه روزی اصلا نمیدونستم شهری به اسم شازند وجود داره . و یه روزی هم بعد از فهمیدنش برای رفتن به اون شهر بارها رویا پردازی کرده بودم. حالا اون روز رسید.ابر های شازند امروز اونقدر زیبا بود که باعث شد یه لبخند که ترکیبی از تلخی و شیرینی بود روی لب هام جا خوش کنه . 

این شما و این عکس ابر ها :)

پ.ن:آهنگ اگه میموندی اشوان رو گوش دادین؟دیشب اومد. فوق العاده اس. یه تیکه اش میگه " روزای سختی که نیازم بودی رو هیچ موقع نبودی دورم.قد  تموم روزای عمرم قد یه دنیا پُرم . شاید باورش سخته ولی این دفعه رو قسم میخورم .

  • ۴
  • نظرات [ ۰ ]
    • یاسمن گلی :)
    • جمعه ۲۶ اسفند ۰۱

    منو برگردون به روزای قبل از اومدنت

    به بعضی آدم ها هم باید گفت ببین درسته که میخوای بری نمونی ولی قبلش منو برگردون به روزای قبل از بودنت . حافظمو ازم بگیر جوری که نه خاطره ای ازت به یاد داشته باشم و نه علاقه ای به تلاش جهت یادآوریشون . علاقم بهت رو از ذهنم پاک کن. عکاسمونو بسوزون . یادگاری ها و نامه هامونو از بین ببر . ولی خواهشا قبل از رفتنت منو برگردون به روزای قبل از اومدنت ‌. منو رها نکن تو دنیای بی کسی که یادم نیاد قبل از اومدنت چطوری زندگی میکردم ...

    متن عکس : اگر نمی‌توانید آفتاب زندگی دیگری باشید؛ بر ابرهای سیاهش نیفزایید...

    تو رفته ای و در سرم نمانده جز هوای تو ...

  • ۹
  • نظرات [ ۲ ]
    • یاسمن گلی :)
    • چهارشنبه ۲۴ اسفند ۰۱

    دلِ تنگ

    گفت از دلتنگی بگو. گفتم دلتنگی یعنی دلی که از فراق یار بی تاب و بی قرار است. دلتنگی یعنی در واژه ها صدای محبوبت را بشنوی، روی برگردانی و کسی آنجا نباشد. دلتنگی یعنی فکرت پیش کسی باشد که فکرش پیش تو نیست و خودت جایی باشی که او آنجا نیست :) 

    جانِ بی قرارم را ببین.گویی نفس برای ادامه راه کم آورده است. همه از رفتنت می گویند. تو بیا و خلافش را ثابت کن.

    دلم برایت خیلی تنگ شده است.دلم برایت خیلی زیاد تنگ شده است. دلم برایت خیلی خیلی زیاد تنگ شده است. با معرفت من دلم برای تو این‌چنین تنگ است. دلتنگ تو ام که به داد دلم برسی...

    نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی 

    گذری کن که خیالی شدم از تنهایی...

    عراقی

    پ.ن:باورم نمیشه یه سال گذشت ... عمرِ که گذشت .این متن رو نمیدونم کی نوشتم فقط یادمه روزی که خیلی دلتنگ بودم نوشته بودم.هربار که میخواستم منتشرش کنم به یه بهانه ای این کارو نمیکردم ولی امروز دلو به دریا زدم.

    پ.ن:پسردایی پدرم خواستگارمه و پدرم موافقه .جنگ جهانی سوم تو خونه راه افتاده ...خستم از جنگیدن ...کاش یکم بدون دغدغه میشد زندگی کرد ...

  • ۶
  • نظرات [ ۴ ]
    • یاسمن گلی :)
    • دوشنبه ۲۲ اسفند ۰۱

    تقدیر بی تقصیر نیست

    تا حالا شده بخوای با حالِ بدی که گریبانتو فشار میده رانندگی کنی ؟ یعنی در واقع بخوای حال بدتو اینطوری تخلیه کنی ؟

    مثلا تا حالا شده تو اتوبان های طولانی تهران با سرعت ۱۲۰ ، ۱۳۰ بدون توجه به دوربین کنترل سرعت و جریمه ی بعدش گاز بدی ؟ تو ماشین اهنگ اشوان پلی کنی.همون آهنگی که می گفت " دیوونه ی من معلومه کجایی؟ آخه قرار نبود این همه جدایی !" و بلند بلند همخونی کنی و شوری اشک های ریزت کنار لبت اذیتت کنه .

    یا مثلا شده یه صبح جمعه ی زمستونی بخوای تو جاده ی فرح آباد که تهش به دریا ختم میشه با تمام قوا رانندگی کنی ؟ با تمام قوایی که میگم یعنی ۱۲۰ ، ۱۳۰ یا حتی ۱۴۰! فقط و فقط پاتو رو گاز بزاری و برونی .

    این بار صدای شادمهر تو ماشین بپیچه. اهنگ " باطل " دقیقا اون تیکه ای که شادمهر می گه " اون که با خودخواهی هاش این عشقو باطل کرد بهم بگو تو بودی یا من . اون که پامونو رفیق موج و ساحل کرد خودت بگو تو بودی یا من " 

    یا اون قطعه از اهنگ " یخ زدم " که شادمهر با اون سوز صداش می خونه " گیر کردم تو شبی که گفتی باید جدا شیم. چشمامو وا میکنم میبندم پیشم شاید تو باشی " 

    یا دقیقا اون تیکه از همون آهنگ ‌که تو رو پرت میکنه به خیابون فرجام.

    " اتفاقی یه روز رد شدم از اون خیابون .دیدمت یخ زدم چه پیر شدیم ما هردوتامون " 

    و از ته دل همراه شادمهر بخونی " تقدیر بی تقصیر نیست "

    تقدیر بی تقصیر نیست ...

  • ۲
  • نظرات [ ۰ ]
    • یاسمن گلی :)
    • سه شنبه ۱۶ اسفند ۰۱

    دلار

    دوستان کسی اینجا هست کشاورزی خونده باشه؟!

    میخوام بدونم با این قیمت دلار ، چه نوع خاکی باید بریزیم تو سرمون :/

  • ۸
  • نظرات [ ۴ ]
    • یاسمن گلی :)
    • يكشنبه ۷ اسفند ۰۱

    آزادی

    دیوار های سنگی زندان نمی‌سازند 

    میله های آهنی نیز قفس نمی‌سازند 

               شعر آلتئا،از زندان _اثر ریچارد لاولِیس _شاعر انگلیسی

    مادام که جسم آدمی سالم است و روحش راکد نیست خطر و تنهایی و آینده ی نامعلوم او را از پا نمی اندازد ، بخصوص اگر فرشته ی آزادی بال‌هایش را به ما ببخشد و ملکه ی امید با ستاره اش رهنمای ما باشد. 

    پ.ن: برشی از کتاب ویلِت اثر شارلوت برونته

    شما چقدر به این یک بند اعتقاد و باور دارین؟

  • ۷
  • نظرات [ ۲ ]
    • یاسمن گلی :)
    • پنجشنبه ۴ اسفند ۰۱

    چرا

    یه سوالی خیلی ذهنمو درگیر خودش کرده . اینکه چرا بعد از ۵ سال و بعد از این همه مدت کات کردن پدرم تازه باید راجب میم متوجه بشه؟چرا باید عکس میم سر از گوشی پدرم در بیاره ؟ چرا؟ واقعا چرا؟ چه حکمتی توشه یعنی؟حتی تو این شرایط نمیتونم از خودم در برابر حرف های بابا دفاع کنم . پدری که فکر میکنه من میم رو تاحالا حتی از نزدیک هم ندیدم و فقط عاشق یه صدا شدم . و منی که ترجیح میدم وقتی اون آدم برای همیشه پاشو از زندگیم کشیده بیرون به پدرم توضیح ندم که اون صرفا یه صدا نبوده.کاش واقعا صرفا یه صدا بود ... خسته ام از سوال های بی جوابی که همش تو ذهنم میچرخن.خسته ام جنگیدن برای زندگی کردن.خسته ام از این همه در بسته ای که رو به رومه . این زمستون عجیب سخت گذشت ... دلم میخواد بشینم های های از ته دل گریه کنم اما راهکارم برای مقابله با این شرایط صرفا خوابیدن و فیلم دیدنه . به قول مهدیه که می‌گفت کسی که زیاد می‌خوابه افسرده اس و کسی که زیاد فیلم میبینه تنهاست . پس من یه افسرده ی تنهام . مشکلِ دانشگاه ، شرایط زندگیم ، غم عظیمی که تو دلمه و ... خیلی چیزای دیگه ای که قابل بیان نیست . این روزا تمام تلاشم اینه که به هر طریقی شده دوباره امید رو تو دلم زنده کنم . امید به رسیدن روز های بهتر . به قول یکی از دوستام انگار باید واقعا یکم شل کنم تا ببینم روزگار چه سرگذشتی میخواد برام رقم بزنه. تا حالا هرچقدر که جنگیدم انگار تو یه باتلاقی گیر کرده بودم که دست و پا زدنم باعث شد بیشتر و بیشتر توش فرو برم.

    از طرفی شرایط جامعه به شدت به مو رسیده . از همون موهایی که میگیم به مو میرسه و حتی پاره هم میشه . 

    دلم میخواد یه مدت دور شم از همه چی. یه کلبه ی چوبی با یه پیانو توش. همین . واقعا به همین دوتا لازم دارم برای ادامه ی این زندگی ...

    بعضی شبا چراغ ریسه ی دور کتابخونه رو روشن میکنم و خیره میشم به نورش و  تو فکر و خیال غرق میشم.

    تو این شیر تو شیری همین الان قسمت یک و دو سریال سقوط رو دیدم . بدبختی های خودم یادم رفت :/ واقعا میتونم بگم بشدت سریال تاثیرگذاریه.

  • ۲
  • نظرات [ ۵ ]
    • یاسمن گلی :)
    • چهارشنبه ۲۶ بهمن ۰۱

    جزء از کل

    نام کتاب : جزء از کل

    نام نویسنده :استیو تولتز

    مترجم :پیمان خاکسار 

    تعداد صفحات : ۶۷۳

    چاپ نشر چشمه

    کتاب جزء از کل اولین رمان استیو تولتز است که در سال ۲۰۰۸ منتشر شد و به عنوان یکی از بزرگ ترین رمان های تاریخ استرالیا، در سطح جهان محبوبیت بسیار زیادی دارد.

    کتاب جزء از کل در مورد مارتین و جسپر دین – پدر و پسر – است که هر کدام از یک زاویه خاص و متفاوت با عامه مردم به زندگی و اتفاقات آن نگاه می کنند. مارتین با باورهای خاص و گاه عجیب خودش سعی می کند پسرش، جسپر را به بهترین شکل ممکن تربیت کند و به همین خاطر داستان زندگی خودش را از همان دوران کودکی برای او تعریف می کند. داستانی که نشان می دهد زندگی او همیشه تحت تاثیر‌ برادر ناتنی اش قرار داشته است.

    داستان کتاب جزء از کل از زمان کودکى پدر تا زمان بزرگ شدن فرزند ادامه پیدا می کند و تمامی حوادث و اتفاقات شگفت انگیز زندگی آن ها همراه با یک طنز تلخ و یک تم فلسفی روایت می شود.

    کتاب جزء از کل به راستی جزئی از یک کل را به رخ می کشد. در هر قسمت از کتاب اتفاقی در دل اتفاق دیگر وارد می شوند و خواننده نمی تواند به راحتی کتاب را کنار بگذارد و یا آن را پیش بینی کند. داستان و ماجراهای کتاب مدام اوج می گیرد و خواننده از هر صفحه آن بی نهایت لذت خواهد برد.

    برشی از  این کتاب : 

    وقتی این همه تلاش می‌کنی یک نفر را فراموش کنی خود این تلاش تبدیل به خاطره می‌شود بعد باید فراموش کردن را فراموش کنی و خود این هم در خاطر می‌ماند.

    برشی از این کتاب :

    مردم میگن شخصیت هر آدمی تغییرناپذیره ولی اغلب این نقابه که بدون تغییر باقی می‌ مونه و نه شخصیت، و در زیر این نقاب غیرقابل تغییر موجودی هست که دیوانه‌ وار در حال تکامله و به شکل غیرقابل کنترلی ماهیتش تغییر می‌ کنه. ببین چی بهت میگم، راسخ‌ ترین آدمی که می‌ شناسی به احتمال قوی با تو کاملا بیگانه‌ ست و همین‌ طور ازش بال و شاخه و چشم سوم رشد می‌ کنه. ممکنه ده سال توی اتاق اداره کنارش بشینی و تمام این جوانه زدن‌ ها بغل گوشت اتفاق بیفته و روحت هم خبردار نشه. هرکسی که ادعا می‌ کنه یکی از دوستانش در طول سال‌ها هیچ تغییری نکرده فرق نقاب و چهره‌ ی واقعی رو نمی‌فهمه.

     

     

     

  • ۳
  • نظرات [ ۶ ]
    • یاسمن گلی :)
    • يكشنبه ۲۳ بهمن ۰۱

    بهمنِ سخت

    سیم کارتمو عوض کردم. چهار رقم آخرش عین چهار رقم خط ایرانسل میم هست :)هروقت بهش فکر میکنم عین احمقا ذوق زده میشم ...

    این روزا به شدت به راهنمایی و حرف زدن با میم نیاز دارم . همیشه راهنمایی های خوبی بهم می‌کرد با اینکه شاید نصف به نصفشونو اجرا نمیکردم.همش به خودم میگم تو همون یاسمنی هستی که تو مرداد و اون شرایط سخت که هیچکس از جزئیاتش اطلاع نداره تونستی تصمیم بگیری حتی با توجه به اینکه الان از اون تصمیم پشیمونی پس الان هم میتونی تصمیم بگیری . اما بازم ته دلم اون آدم ...

    نمیدونم از چه تعریفی باید استفاده کنم تا منظورمو برسونم ولی فقط میتونم بگم که جدا از پارتنر رفیق صمیمی بود که از خصوصیات اخلاقی من خبر داشت و میتونست راهنمایی و هم فکری خوبی برام باشه . چقدر نیاز دارم عین روزی که داشتم انتخاب رشته میکردم و اولین رشته رو پزشکی تهران زده بودم و پشت تلفن از ته دل پیش میم زار زدم دوباره ار ته دلم پیشش زار بزنم و اون آدم بشه مرهمم.اما چقدر عبث که خودش یکی از زخم های روی دلمه.چقدر نیاز دارم تو این روزای سخت کنارم باشه . کاش انقدر غریبه نمی‌شدیم...

    فکر میکردم بهمن قراره خیلی متفاوت تر و بهتر باشه ولی برعکس لبخند زدن تبدیل به یه کار محال شده ‌.

  • ۶
  • نظرات [ ۰ ]
    • یاسمن گلی :)
    • يكشنبه ۹ بهمن ۰۱

    آش نخورده و دهن سوخته

    پدرم تک به تک چت های من و میم رو خوند. میمی که دیگه تو زندگیم حضور نداره .حالا من موندم و هیچ توضیحی که نمیتونم بدم . من و یه دنیا خاطره که باید با هم دیگه خاک میشدیم ،نه اینکه بعداز این همه مدت دوباره مثل یه زخم کهنه سر باز کنه و چرکی شه ...

    پ.ن.۹بهمن: کاری که من دلشو نداشتم انجام بدم رو بابا زحمتشو برام کشید :) چت خواهر میم از واتساپ و میم رو از تلگرام پاک کرد . به همین سادگی .حالا همش به خودم میگم وقتی اون آدم نیست بود و نبودن اون چت ها دیگه چه فایده ای داره. درواقع یه جورایی انگار دارم سر خودمو شیره میمالم ...

  • ۷
  • نظرات [ ۶ ]
    • یاسمن گلی :)
    • چهارشنبه ۵ بهمن ۰۱
    که زخم هر شکست من حضور یک جوانه شد 🌱
    ***
    چه حسرتیست بر دلم
    که از تمام بودنت
    نبودنت به من رسیده
    آرشیو مطالب