رویا ۲

با یکی داشتم حرف میزدم پرسید چرا ناراحتم چرا تو خودمم خواستم توضیح بدم دلیل ناراحتی مو ولی تنها جمله ای که پیدا کردم بیان کنم همون جمله بود که توی پست قبلی نوشته بودم" اینکه ببینی یه نفر داره رویاتو زندگی میکنه خیلی حس مزخرفیه" اینکه تو هنوز برای ساده ترین چیزی که آرزوشو داری ، میدوی ولی هنوز نرسیدی و یکی به سادگی داره زندگیش میکنه .اون ادم گفت : خیلی از آدمای دیگه هستن که تو رویای اون ها رو زندگی می کنی. تو داری درس میخونی. تو داری رانندگی می کنی. تو خانواده داری تو پیانو میزنی .با توجه به این چیزا خیلی ها الان دارن به این فکر می کنن که تو داری رویاشونُ زندگی می کنی .اگه بخوای اینطوری زندگی کنی ،زندگی سخت تر از هر لحظه دیگه میشه. دیدم راست میگه. اگه بخوام هر لحظه به این فکر می کنم که فلانی حتی رویاش این نبوده اما بخاطر حسادت به من رسیده به جایی که الان رویای من رو زندگی میکنه نابود میشم. من هم دارم رویایه نفر دیگه زندگی می کنم .یه نفر دیگه داره حسرت لحظه های زندگی من رو میخوره یه نفر داره برای چند ثانیه به جای من بودن، به من نگاه میکنه .در صورتی که من هیچ وقت این هارو ندیدم و قدشونو نمیدونم.تو یه کتابی خونده بودم که می‌گفت ذهن ما همیشه خواستن رو به داشتن ترجیح میده. و من چون فکر میکنم به رویاهام نمیرسم انقدر احساس ناکامی میکنم.و این از کمبود اعتماد به نفسم نشات میگیره. احساس می کنم ذهن من زیادی داره غم‌بار فکر میکنه. باید یه تغییر رویه بدم ( o´ェ`o)

  • ۸
  • نظرات [ ۴ ]
    • یاسمن گلی :)
    • چهارشنبه ۹ فروردين ۰۲

    رویا

    اینکه ببینی رویاتو یکی دیگه داره زندگی میکنه خیلی حس مزخرفیه

  • ۱۱
  • نظرات [ ۶ ]
    • یاسمن گلی :)
    • يكشنبه ۶ فروردين ۰۲

    یک ساعت و اندی مانده به تحویل سال

    الان که دارم این متن رو مینویسم تو صحن شاهچراغ نشسته ام و دارم تلاش می‌کنم که رهایی رو تجربه کنم .

    یه لحظه به این جمله فکر کن "کمتر از دو ساعت دیگه میشه پارسال !"

    به اندازه همین چند ثانیه ای که این جمله رو خوندی زمان کوتاه و گذراست.نه غم میمونه و نه شادی.این ماییم که باید یادبگیریم چطوری از ثانیه های زندگیمون استفاده کنیم.در یه چشم به هم زدن عزیزانمون رو از دست میدیم به قول علیرضا قربانی "ای وای از این از دست دادن ها ".در یه چشم به هم زدن بزرگ میشیم و گرد سفیدی روی موهامون میشینه.

    سال گذشته سال خوبی برام نبود . اما امیدوارم خرگوش امسال شادی به رنگ صورتی برام به ارمغان بیاره. امیدوارم جنایت ها رو فراموش نکنیم و یادمون نره خون با هیچی پاک نمیشه.

    امسال لحظه تحویل سال اول از همه برای همتون و بعد برای خودم شادی و آرامش قلب هامونو آرزو میکنم .

    ما حسرت یک خنده ی دنباله داریم

    ما خسته از این روزهای بی قراریم

    سال نو مبارک:)

  • ۸
  • نظرات [ ۶ ]
    • یاسمن گلی :)
    • دوشنبه ۲۹ اسفند ۰۱

    شازند اراک

    ذوق اولین باری که دشت بابونه رو دیدم هیچوقت فراموش نمیکنم . اون حجم از زیبایی از نگاه من واقعا منو به وجد آورده بود و باعث شده بود خاطره اون روز به همراه عکس های جذابش رو توی وبلاگ ثبت کنم. 

    امروز هم قصد اینو دارم که آسمون " شازند، اراک " رو ثبت کنم . یه روزی اصلا نمیدونستم شهری به اسم شازند وجود داره . و یه روزی هم بعد از فهمیدنش برای رفتن به اون شهر بارها رویا پردازی کرده بودم. حالا اون روز رسید.ابر های شازند امروز اونقدر زیبا بود که باعث شد یه لبخند که ترکیبی از تلخی و شیرینی بود روی لب هام جا خوش کنه . 

    این شما و این عکس ابر ها :)

    پ.ن:آهنگ اگه میموندی اشوان رو گوش دادین؟دیشب اومد. فوق العاده اس. یه تیکه اش میگه " روزای سختی که نیازم بودی رو هیچ موقع نبودی دورم.قد  تموم روزای عمرم قد یه دنیا پُرم . شاید باورش سخته ولی این دفعه رو قسم میخورم .

  • ۴
  • نظرات [ ۰ ]
    • یاسمن گلی :)
    • جمعه ۲۶ اسفند ۰۱

    منو برگردون به روزای قبل از اومدنت

    به بعضی آدم ها هم باید گفت ببین درسته که میخوای بری نمونی ولی قبلش منو برگردون به روزای قبل از بودنت . حافظمو ازم بگیر جوری که نه خاطره ای ازت به یاد داشته باشم و نه علاقه ای به تلاش جهت یادآوریشون . علاقم بهت رو از ذهنم پاک کن. عکاسمونو بسوزون . یادگاری ها و نامه هامونو از بین ببر . ولی خواهشا قبل از رفتنت منو برگردون به روزای قبل از اومدنت ‌. منو رها نکن تو دنیای بی کسی که یادم نیاد قبل از اومدنت چطوری زندگی میکردم ...

    متن عکس : اگر نمی‌توانید آفتاب زندگی دیگری باشید؛ بر ابرهای سیاهش نیفزایید...

    تو رفته ای و در سرم نمانده جز هوای تو ...

  • ۹
  • نظرات [ ۲ ]
    • یاسمن گلی :)
    • چهارشنبه ۲۴ اسفند ۰۱

    دلِ تنگ

    گفت از دلتنگی بگو. گفتم دلتنگی یعنی دلی که از فراق یار بی تاب و بی قرار است. دلتنگی یعنی در واژه ها صدای محبوبت را بشنوی، روی برگردانی و کسی آنجا نباشد. دلتنگی یعنی فکرت پیش کسی باشد که فکرش پیش تو نیست و خودت جایی باشی که او آنجا نیست :) 

    جانِ بی قرارم را ببین.گویی نفس برای ادامه راه کم آورده است. همه از رفتنت می گویند. تو بیا و خلافش را ثابت کن.

    دلم برایت خیلی تنگ شده است.دلم برایت خیلی زیاد تنگ شده است. دلم برایت خیلی خیلی زیاد تنگ شده است. با معرفت من دلم برای تو این‌چنین تنگ است. دلتنگ تو ام که به داد دلم برسی...

    نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی 

    گذری کن که خیالی شدم از تنهایی...

    عراقی

    پ.ن:باورم نمیشه یه سال گذشت ... عمرِ که گذشت .این متن رو نمیدونم کی نوشتم فقط یادمه روزی که خیلی دلتنگ بودم نوشته بودم.هربار که میخواستم منتشرش کنم به یه بهانه ای این کارو نمیکردم ولی امروز دلو به دریا زدم.

    پ.ن:پسردایی پدرم خواستگارمه و پدرم موافقه .جنگ جهانی سوم تو خونه راه افتاده ...خستم از جنگیدن ...کاش یکم بدون دغدغه میشد زندگی کرد ...

  • ۶
  • نظرات [ ۴ ]
    • یاسمن گلی :)
    • دوشنبه ۲۲ اسفند ۰۱

    تقدیر بی تقصیر نیست

    تا حالا شده بخوای با حالِ بدی که گریبانتو فشار میده رانندگی کنی ؟ یعنی در واقع بخوای حال بدتو اینطوری تخلیه کنی ؟

    مثلا تا حالا شده تو اتوبان های طولانی تهران با سرعت ۱۲۰ ، ۱۳۰ بدون توجه به دوربین کنترل سرعت و جریمه ی بعدش گاز بدی ؟ تو ماشین اهنگ اشوان پلی کنی.همون آهنگی که می گفت " دیوونه ی من معلومه کجایی؟ آخه قرار نبود این همه جدایی !" و بلند بلند همخونی کنی و شوری اشک های ریزت کنار لبت اذیتت کنه .

    یا مثلا شده یه صبح جمعه ی زمستونی بخوای تو جاده ی فرح آباد که تهش به دریا ختم میشه با تمام قوا رانندگی کنی ؟ با تمام قوایی که میگم یعنی ۱۲۰ ، ۱۳۰ یا حتی ۱۴۰! فقط و فقط پاتو رو گاز بزاری و برونی .

    این بار صدای شادمهر تو ماشین بپیچه. اهنگ " باطل " دقیقا اون تیکه ای که شادمهر می گه " اون که با خودخواهی هاش این عشقو باطل کرد بهم بگو تو بودی یا من . اون که پامونو رفیق موج و ساحل کرد خودت بگو تو بودی یا من " 

    یا اون قطعه از اهنگ " یخ زدم " که شادمهر با اون سوز صداش می خونه " گیر کردم تو شبی که گفتی باید جدا شیم. چشمامو وا میکنم میبندم پیشم شاید تو باشی " 

    یا دقیقا اون تیکه از همون آهنگ ‌که تو رو پرت میکنه به خیابون فرجام.

    " اتفاقی یه روز رد شدم از اون خیابون .دیدمت یخ زدم چه پیر شدیم ما هردوتامون " 

    و از ته دل همراه شادمهر بخونی " تقدیر بی تقصیر نیست "

    تقدیر بی تقصیر نیست ...

  • ۲
  • نظرات [ ۰ ]
    • یاسمن گلی :)
    • سه شنبه ۱۶ اسفند ۰۱

    دلار

    دوستان کسی اینجا هست کشاورزی خونده باشه؟!

    میخوام بدونم با این قیمت دلار ، چه نوع خاکی باید بریزیم تو سرمون :/

  • ۸
  • نظرات [ ۴ ]
    • یاسمن گلی :)
    • يكشنبه ۷ اسفند ۰۱

    آزادی

    دیوار های سنگی زندان نمی‌سازند 

    میله های آهنی نیز قفس نمی‌سازند 

               شعر آلتئا،از زندان _اثر ریچارد لاولِیس _شاعر انگلیسی

    مادام که جسم آدمی سالم است و روحش راکد نیست خطر و تنهایی و آینده ی نامعلوم او را از پا نمی اندازد ، بخصوص اگر فرشته ی آزادی بال‌هایش را به ما ببخشد و ملکه ی امید با ستاره اش رهنمای ما باشد. 

    پ.ن: برشی از کتاب ویلِت اثر شارلوت برونته

    شما چقدر به این یک بند اعتقاد و باور دارین؟

  • ۷
  • نظرات [ ۲ ]
    • یاسمن گلی :)
    • پنجشنبه ۴ اسفند ۰۱

    چرا

    یه سوالی خیلی ذهنمو درگیر خودش کرده . اینکه چرا بعد از ۵ سال و بعد از این همه مدت کات کردن پدرم تازه باید راجب میم متوجه بشه؟چرا باید عکس میم سر از گوشی پدرم در بیاره ؟ چرا؟ واقعا چرا؟ چه حکمتی توشه یعنی؟حتی تو این شرایط نمیتونم از خودم در برابر حرف های بابا دفاع کنم . پدری که فکر میکنه من میم رو تاحالا حتی از نزدیک هم ندیدم و فقط عاشق یه صدا شدم . و منی که ترجیح میدم وقتی اون آدم برای همیشه پاشو از زندگیم کشیده بیرون به پدرم توضیح ندم که اون صرفا یه صدا نبوده.کاش واقعا صرفا یه صدا بود ... خسته ام از سوال های بی جوابی که همش تو ذهنم میچرخن.خسته ام جنگیدن برای زندگی کردن.خسته ام از این همه در بسته ای که رو به رومه . این زمستون عجیب سخت گذشت ... دلم میخواد بشینم های های از ته دل گریه کنم اما راهکارم برای مقابله با این شرایط صرفا خوابیدن و فیلم دیدنه . به قول مهدیه که می‌گفت کسی که زیاد می‌خوابه افسرده اس و کسی که زیاد فیلم میبینه تنهاست . پس من یه افسرده ی تنهام . مشکلِ دانشگاه ، شرایط زندگیم ، غم عظیمی که تو دلمه و ... خیلی چیزای دیگه ای که قابل بیان نیست . این روزا تمام تلاشم اینه که به هر طریقی شده دوباره امید رو تو دلم زنده کنم . امید به رسیدن روز های بهتر . به قول یکی از دوستام انگار باید واقعا یکم شل کنم تا ببینم روزگار چه سرگذشتی میخواد برام رقم بزنه. تا حالا هرچقدر که جنگیدم انگار تو یه باتلاقی گیر کرده بودم که دست و پا زدنم باعث شد بیشتر و بیشتر توش فرو برم.

    از طرفی شرایط جامعه به شدت به مو رسیده . از همون موهایی که میگیم به مو میرسه و حتی پاره هم میشه . 

    دلم میخواد یه مدت دور شم از همه چی. یه کلبه ی چوبی با یه پیانو توش. همین . واقعا به همین دوتا لازم دارم برای ادامه ی این زندگی ...

    بعضی شبا چراغ ریسه ی دور کتابخونه رو روشن میکنم و خیره میشم به نورش و  تو فکر و خیال غرق میشم.

    تو این شیر تو شیری همین الان قسمت یک و دو سریال سقوط رو دیدم . بدبختی های خودم یادم رفت :/ واقعا میتونم بگم بشدت سریال تاثیرگذاریه.

  • ۲
  • نظرات [ ۵ ]
    • یاسمن گلی :)
    • چهارشنبه ۲۶ بهمن ۰۱
    که زخم هر شکست من حضور یک جوانه شد 🌱
    ***
    چه حسرتیست بر دلم
    که از تمام بودنت
    نبودنت به من رسیده
    آرشیو مطالب