تقریبا یک سال و چندماه از دوستیم با این آدم میگذره. میگین کدوم آدم؟ الان میگم. کسی که دقیقا تو شرایط سخت وارد زندگیم شد. روزای سختی که فکر میکردم هیچ جوره واژه ای برای بیان توصیفش نمیتونم پیدا کنم و حتی دلم نمیخواد برای پیدا کردن یه واژه مناسب تو ذهنم کنکاش کنم.

تو اون روزای سخت صبا با هانی گفتنش یه روح جدید به زندگی من دمید. اولش فکر میکردم صبا یه آدم دیگه اس که به طریقی میخواد باهام ارتباط برقرار کنه آخه صبا همیشه تو حرفاش از هانی استفاده می‌کرد. واژه ای پر از رمز و راز... اما بعدش فهمیدم اشتباه میکردم و دوستیمون از اون جاها شکل گرفت.

دوستی که تو شبایی که به سختی به صبح میرسیدن تنهام نمیذاشت. 

یادمه تو یکی از روزای تابستونی وقتی یه پسر دیونه ای بهش گفت که میخواد خودکشی کنه و جوابشو نمی‌داد بخاطر دل مهربونش داشت از غصه میمرد. هرچی بهش میگفتم صبا پسره دروغ میگه گوش نمی‌داد.تا اینکه اون شب آیدی اون پسر گرفتم و تو تلگرام بهش پیام دادم" سلام".شاید باورتون نشه اما به یک دقیقه نکشید، جواب داد !درصورتی که تو واتساپ اصلا پیام صبا رو سین نمیکرد. اسکیرین شاتشو برای صبا فرستادم گفتم دیدی فقط قصدش جلب توجه و اذیت کردنته؟ تو تلگرام هم با اون پسر کلی دعوا افتادم که قصدت برای بازیچه کردن دوستم چیه و دست از سر صبا بردار. صبا هم روزای سختی رو داشت می‌گذروند و حقش نبود یه از خدا بی‌خبری اینطوری اذیتش کنه . 

صبا هروقت یاد اون شب میوفته میگه یاسمن چه آتیشایی که باهم نسوزوندیم. وقتی میگم آتیش منظورمو اینطور برداشت کنین که شب های زیادی رو به واسطه ی دوستیمون تا خود صبح خندیدیم. حتی برای اینکه روی آدما لقب بزاریم تا خود صبح رو میز مناظره می‌نشستیم! ( جوونی و جهالت :دی) یه وقت هایی هم تا صبح فقط غم بود و غم بودو غم ...

حتی یه بار صبا به آیدی میم پیام داده بود و میخواست سعی کنه که اون آدم برگرده بعد از چند روز بهم چندتا اسکیرین شات نشون داد که حاکی از این بود ناکام مونده. میم رو می‌شناختم اونم عین من با کسی که اینطوری بخواد یهو پیام بده چه اینستاگرام چه تلگرام حرف نمیزد . تازه من یه درجه بدتر از میم بودم و همه رو بلاک میکنم :)

خلاصه که تو یک کلام میتونم بگم :

صبا جانم خوشحالم که دارمت و تولدت کلی مبارکمون