۴۲ مطلب با موضوع «مینیمال» ثبت شده است

سوالی حیاتی

اخیرا سریالی دیدم که ذهنمو خیلی درگیر خودش کرد. داستان راجب یک بازیگر و خواننده ی مطرحی بود که متوجه میشه مریضی سختی داره وتنها 3 ماه تا انتهای پایان زندگیش باقی مونده . اون شخص این موضوع رو از تمام افراد پنهان کرد. از اون پس سعی کرد جوری که دلش میخواد زندگی کنه و احساساتشُ بروز بده ؛ اما زندگی مثل همیشه فقط راه های هموار نداره و پر از چاله ها و تپه های سنگی بلند هم هست. این بازیگر به دلیل اینکه برخلاف عقیده ی مادرش دادستان نشد و شغل بازیگری رو در پیش گرفت مادرش نادیده اش گرفته بود و تردش کرده بود. صبح روزی که کنسرت داشت بلیط کنسرت رو برای مادرش میبره و میگه که ممکنه این تنها باری باشه که بتونی منو روی صحنه ببینی اما باز هم مادرش نادیده اش گرفت و هرگز به اون کنسرت نرفت . تو این سکانس به این فکر کردم که اگر مادرش میدونست که فرزندش مدت کوتاهی زنده است آیا بازهم این رفتارو میکرد یا نه .گاهی وقت ها ما آدم ها بدون در نظر گرفتنِ نتیجه، کارهایی رو انجام میدیم که ممکنه مدت طولانی حسرت روی دلمون بکاره .به این سوال فکر کردم که چرا ما آدم ها گاهی شرایط زندگی رو برای هم سخت می کنیم و خیلی سخت از گناهان هم میگذریم و به این فکر نمی کنیم که به جای این مدتی رو که از هم ناراحت هستیم میتونیم شاد تر در کنارهم زندگی کنیم .به خودم گوش زد کردم که ممکنه هر بار آخرین مکالمه ی من با یکی از عزیزانم باشه .ممکنه هیچوقت فرصت نشه جبران اون حالِ بدی که تو دلش میزارمو بُکنم و تا ابد به عنوان آخرین خاطره از من تو ذهنش حک بشه.

داشتم به این فکر میکردم که اگر بیان و بهم بگن 3 ماه دیگه می میرم و تنها این سه ماه آتی ، باقی مانده ی عمرم هست چیکار میکردم .به کلی کارهایی که تا الان دوست داشتم انجام بدم ولی هنوز نتونستم بهشون جامع عمل بپوشونم فکر کردم . دلم میخواست از الان جوری زندگی کنم که انگار فردایی وجود نداره . اما متاسفانه شرایط زندگی این اجازه رو به آدم نمیده و انقدر رخداد های عجیبی اتفاق می افته که حتی ممکنه به ذهن ادم خطور نکنه. 

تنها جوابی که از اون سوال به دست آوردم این بود که " با عشق زندگی کنیم " اینطوری کمتر حسرتی به دلمون میمونه و میتونیم از لحظات در حال سپری شدن زندگیمون لذت ببریم .

عکس مربوط به فیلم "عشق بی پروا"

  • ۱۷
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • یاسمن گلی :)
    • دوشنبه ۲۷ بهمن ۹۹

    سکوت

    سکوت همیشه به این معنا نیست که حرفی برای گفتن نداری؛ 

    روز هایی میرسن که عمدا سکوت میکنی تا افکارت مثل فنر از جا نپرن و بیرون نریزن! 

  • ۱۷
  • نظرات [ ۸ ]
    • یاسمن گلی :)
    • پنجشنبه ۹ بهمن ۹۹

    قلب یا دل

    در زبان ترکی نمیگن "دلتنگتم"

    میگن : اُیریم سَنی ایستییده...

    یعنی "قلبم تو رو میخواد" ! 

  • ۱۶
  • نظرات [ ۱۴ ]
    • یاسمن گلی :)
    • پنجشنبه ۲ بهمن ۹۹

    میگذره

    همه چیز میگذره؛ 

    اولش شاید به نظر چیز بزرگی بیاد ولی وقتی همه چیز بگذره دیگه اهمیتی نداره! باورت نمی‌شه اما در آینده یه جوری در مورد این چیز ها حرف میزنی که انگار شوخی بودن.

    پس به "خودم" بگو نگران چیزی نباشم انتخاب های سختی قراره بکنم و برام سخت تر هم می‌شه.اما بعد از چند سال صبحی مثل امروز میاد که همه ی سختی هارو میشوره و میبره!

    به اون روز اعتماد کن و زنده بمون 

  • ۱۱
  • نظرات [ ۴ ]
    • یاسمن گلی :)
    • سه شنبه ۳۰ دی ۹۹

    اصل دادن

    نمیدونم شما یادتون میاد یا نه؛ اما یه زمانی "اصل دادن" مُد شده بود!

    مثلا طرف پیام می‌داد می‌گفت : اصل میدی؟

    حالا اصل دادن شامل چه چیز هایی می‌شد؟

    °اسم + سن + شهر محل سکونت! 

  • ۱۴
  • نظرات [ ۲۹ ]
    • یاسمن گلی :)
    • دوشنبه ۲۲ دی ۹۹

    نامه

    عاشقانه های لابه لای نامه ها که به جوهرِ آبیِ خودکارِ بیک آغشته شده بود رنگ و بوی اصیلی داشت. ترس دیدن برگه ها به دست بقیه هیچگاه لذت نگه داشتن نامه ها را کم نمی‌کرد. 

    آن نامه ها حکم سند امضاشده ای را داشت که در آن مالکیت قلبی را بیان می‌کرد که اکنون برای او می تپید. با هربار گرفتن نامه ای جدید گویی مُهر جدیدی برای تمدید این عاشقی بر روی کاغذ زده می‌شد و همین برای بال در آوردن و به پرواز در آمدن در رویا کافی بود. 

    رویایی که سر منشأ اش همان نامه نگاری های یواشکی اما پر از لذت بود. رویاها پر می‌شد از بودن ها، از "من" و "تو" هایی که به "ما" تبدیل می‌شد و عشق و سرخوشی را مهمان قلب ها می‌کرد. عاشقی با آن نامه‌ ها حال و هوای دیگری داشت. در آن پر بود از امید به آینده و دست در دست شدن عاشقان و قدم زدن هایی تا بی انتها.

    پی‌نوشت (23:39) :میخواستم جهت ابراز همدردی برای سالگرد سرنشینان هواپیمای اوکراینی این پستُ بردارم و در روز های بعدی منتشرش کنم اما جهت احترام به دوستانی که کامنت گذاشتن این کارو نکردم.

    پی‌نوشت : خطای انسانی ای که هرگز از خاطر ها پاک نمیشه... 🖤

  • ۱۴
  • نظرات [ ۹ ]
    • یاسمن گلی :)
    • چهارشنبه ۱۷ دی ۹۹

    Perfume

    زیبایی واقعیِ عطر در این واقعیت نهفته است که دیده نمیشود! 

    عطر تنها چیز زیباییست که حتی با چشم های بسته هم می‌شود حسَش کرد. این زیبایی نهان موهبت لذت بخش برای کسانی است که از این دنیا و آدم هایی که فقط به ظاهر توجه می کنند خسته اند. 

    به نظرم ما خوشبختیم که این زیبایی نهان را که به آن عطر میگوییم میتوانیم دوست داشته باشیم واز حضورش لذت ببریم.

    پ. ن:به معنی واقعی کلمه عاشق رایحه های متفاوت و لذت بخش عطر ها هستم. در آینده ای نچندان دور یکی از رایج ترین خرید هام قطعا مربوط به عطر و ادکلن هست

    شما حس و حالتون با رایحه ها چطوره؟ 

  • ۱۰
  • نظرات [ ۵ ]
    • یاسمن گلی :)
    • يكشنبه ۱۶ آذر ۹۹

    تخم شربتی

    درس خوندن مثل یه لیوانِ پر از شربت تخم شربتی می مونه !

    اگه یه قاشق بگیری و شربتُ هم بزنی تخم شربتی به هر طرف از لیوان شنا می کنه اما اگه مدتی گوشه ای رهاش کنی اون تخم ها ته ظرف ته نشین میشن. حالا اگه من دستمو روی بخش انتهایی لیوان بذارم ، تو اون سمت فقط آب می بینی و هرگز از حضور تخم های شربتی توی لیوان مطلع نمیشی .

    حالا شاید برات سوال شده باشه که درس خوندن چه ربطی به این تخم های شربتی داره .

    اگه لیوان پر از آبُ ذهن انسان در نظر بگیریم تخم شربتی ها درس هایی هستن که اون آدم می خونه. اگه اون درس ها مرور نشن و یا به عبارتی با قاشق هم زده نشن ته نشین می شن و تو شیارهای ذهن گم میشن. اونوقت به سختی می شه تشخیصشون داد و به یاد آوردشون .

    درس خوندن بدون مرور بی فایده است. 

  • ۱۶
  • نظرات [ ۱۲ ]
    • یاسمن گلی :)
    • پنجشنبه ۲۹ آبان ۹۹

    امید چاشنی صبر

    ایهام خیزترین واژه ی ادبیات فارسی ؛ صبر

    صبرهمان گیاه تلخی ست که با نوشیدَن امید در کنارش می توان از مقدار تلخی اش کاست.

    جانانِ من ؛ 

    من امید را چاشنی صبر کرده ام تا تحمل این فاصله برایم راحت تر شود.

    امید به آینده و فردایی که قرار است با کنارهم بودن رقم بخورد.

    امید به فرداهایی که قرار است من و تو دست در دست هم و با لبخند درکنارهم بسازیمَش.

    امید به لحظه های بعدیِ زندگی و دیدنِ روی ماهت  

       نه تلخ است صبری که بریادِ اوست  

         که تلخی شکر باشد از دست دوست

    "سعدی"

  • ۱۱
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • یاسمن گلی :)
    • سه شنبه ۲۴ تیر ۹۹

    حسرت نبودِ تو

    بزرگ ترین حسرت این روزهایم نبودِ توست

    نیستی تا آغوشت زندان ابدی من و چشمانت ستاره ی شب های من باشند .

    دلم لک زده است برای اینکه به چشمانت زل بزنم و بگویم که چقدر دوستت دارم محبوب من ...

    این روزها نبودنت کمرم را خم کرده است... 


    پ.ن : در پیرو پست ایران خودرو خیلی ها راجب جواب قرعه کشی پرسیدن خواستم بگم اسمم نیوفتاد 

  • ۱۷
  • نظرات [ ۱۳ ]
    • یاسمن گلی :)
    • پنجشنبه ۲۲ خرداد ۹۹
    که زخم هر شکست من حضور یک جوانه شد 🌱
    ***
    چه حسرتیست بر دلم
    که از تمام بودنت
    نبودنت به من رسیده