۴۳ مطلب با موضوع «مینیمال» ثبت شده است

Mon abri

"Mon abri" به زبان فرانسوی یعنی پناه گاهِ من .کسی توی حال بد و شرایط سخت بهش پناه میبری و غیر ممکنه آروم نشی و حالتو خوب نکنه .کسی که کنارش حس امنیت و آرامش داری.کسی که میتونی روش حساب کنی. میدونی که مراقبته.کسی که وقتی تو دردسر میوفتی برای کمک اولین نفر اسمش میاد تو ذهنت.

از این آدما تو زندگیتون دارین؟ اگه همچین آدمی تو زندگیتون دارین اونو به این اسم سیو کنین "Mon abri" :)

اگه کسی رو دوست دارین یه همچین آدمی براش باشین :)

  • ۱۰
  • نظرات [ ۴ ]
    • یاسمن گلی :)
    • دوشنبه ۳۰ آبان ۰۱

    بعدا ؟!

    بعدا ؟!بعدا وجود نداره . بعدا چای سرد میشه .‌ بعدا آدم پیر میشه . بعدا زندگی تموم میشه ...

  • ۱۶
  • نظرات [ ۸ ]
    • یاسمن گلی :)
    • سه شنبه ۱۰ آبان ۰۱

    Kyokasuigetsu

    کیوکیا سیوئیجتسو / 鏡花水月 / 𝐊𝐲𝐨𝐤𝐚𝐬𝐮𝐢𝐠𝐞𝐭𝐬𝐮

    «به شئ، اتفاق، کلمه یا فردی گفته میشود که زیبا اما غیر قابل لمس است یا به اصطلاح، دست نیافتنی است.

    مانند تصویر گل در آیینه، انعکاس ماه روی آب یا احساسی که با کلمات قابل توصیف نیست.»

    دست نیافتنی های زندگیتون چیا هستن ؟

  • ۸
  • نظرات [ ۶ ]
    • یاسمن گلی :)
    • شنبه ۱۱ تیر ۰۱

    امیدوارم

    بعد از رفتنت روز های زیادی را با امیدواری می گذرانم.

    امید به اینکه همانند من هنوز دوستم داری. همانند من دلت برایم تنگ می‌شود. همانند من دلت برای صدایم تنگ می‌شود. همانند من دلت برای خنده هایم تنگ می‌شود. دلت برای صدای خنده هایمان که گوش فلک را کر می‌کرد تنگ می‌شود. همانند من دلت برای دیدن دوباره‌ ی من تنگ می‌شود. همانند من دلت برای شیرین زبانی هایم تنگ می‌شود. همانند من دلت برای قفل شدن دست هایمان در یکدیگر تنگ می‌شود. همانند من دلت برای آغوشم تنگ می‌شود. همانند من دلت تنگ می‌شود... 

    بعد از رفتنت روز های زیادی را با گفتن "امیدوارم" ها سرکرده ام.

    امیدوارم تا ابد مِهرم از دلت بیرون نرود. امیدوارم روزی در لابه لای روزمرگی هایت دلت برای یاسمنی که داشتی تنگ شود. امیدوارم بخاطر دوست داشتنی که از من در دلت باقی مانده و در کُنجی آن را پنهان کرده ای برگردی. امیدوارم آن روز من هنوز مشتاق بازگشتت باشم و امیدوارم روز دوباره سرنوشتمان با مِهر هم با نخی سرخ رنگ به هم گره بخورد.

    ولی هیچگاه به ترس هایم پر وبال نمی‌دهم.

    که نکند روزی برسد که دیگر دوستم نداشته باشی. که نکند بخواهی به من به چشم یک دوست معمولی نگاه کنی. که نکند یادت برود روزی در دیاری دور یاس و یاری دل به یکدیگر سپرده بودند. که نکند من همچنان عاشق باشم و تو نه...

    خوانش متن بالا با صدای خودم 

    پ.ن: بعد از نوشتن این متن و خوانشش حس کردم یه بار بزرگی از رو دوش هام برداشته شده و انگار همه چی رو سپردم به اون بالایی :) الان فقط دلم میخواد از ته دلم بگم آخیش آزادی :))

  • ۱۲
  • نظرات [ ۶ ]
    • یاسمن گلی :)
    • پنجشنبه ۲۶ خرداد ۰۱

    گل ماندنی من

    +کتاب شازده کوچولو رو خوندی؟

    _آره

    + یه جاش میگه "گل من گاهی بداخلاق و کم حوصله و مغرور بود، اما ماندنی بود و این بودنش بود که او را به گل من تبدیل کرده بود." 

    + هر چیزی رو تو رابطه میشه بهتر کرد و تحمل کرد به شرطی که طرف موندنی باشه. تو بچه بازی درمی‌آوردی ولی موندنی بودی. خودشم میدونست با اینکه اذیتش میکنی ولی چقدر دوستش داشتی.

    _ :)

    پ. ن:امیدوار بودم که عشق بین من و تو در کنارهم تبدیل به گُلی بشه که هرگز پژمرده نمیشه :)

    به قول نریمان :وانمود کردم به همه که خیلی سخت نبود غم رفتن و دل بریدنت،وانمود کردم به همه که دیگه اشتیاقی نیست واسه دوباره دیدنت !

    این ویس صرفا حاوی درد و دله ( برداشتمش) 

  • ۱۴
  • نظرات [ ۶ ]
    • یاسمن گلی :)
    • يكشنبه ۲۲ خرداد ۰۱

    دست ها

    آروم صِدا م کرد و گفت : چشماتو ببند دست هاتو بیار جلو .

    چشماممو بستم و خیلی آهسته و با احتیاط دست هامو جلو آوردم و روی میز سرد کافه گذاشتم .

    یه ثانیه یا شاید هم در کسری از ثانیه دست هام گرم شد ...

    دستاشو گذاشته بود روی دست هام . باورم نمیشد . نمیدونم چند ثانیه گذشت اما طاقت نیاوردم و لرزون چشمامو باز کردم اولین چیزی که دیدم صورتش بود وبعد دست هایی توهم قفل شده بود . اولین بار بود که دست هام توی دست های یه نامحرم بود .از گرمای دستش دلم یه جوری شد. بهتره بگم انگار تُلوپی ریخت .

    بهم گفت به خودش قول داده بوده تا وقتی که به احساسش و من مطمئن نشد دست هامونگیره و حالا امروز روزی بود که به من و احساسش مطمئن شده بود ...

    یکمی که گذشت برام شروع کرد به لی لی لی حوضک خوندن   بعد از اینکه یکم از تو شوک بودن در اومدم به شوخی گفت خب خانم خانما یکم دستتو میاوردی جلوتر من که انگار رو میز خوابیدم.

    خندم گرفته بود راست میگفت بیچاره بخاطر اینکه بتونه دست هامو بگیره مجبور شده بود روی میز خم شه. یکم دست هامو جلوتر بردم و آروم با انگشت شَستم انگشت های شَستِشو لمس کردم و نازشون کردم و از اعماق وجودم به چهره اش لبخند زدم .

    پ.ن :به مناسبت سالگرد عاشقیمون 

    پ.ن 2 : باهم گوش بدیم 

  • ۹
  • نظرات [ ۵ ]
    • یاسمن گلی :)
    • شنبه ۲۰ شهریور ۰۰

    لازمه ی جریان زندگی 🍃

    همه ی ما آدم ها قطعا دلبستگی های زیادی داریم. دلبستگی هامون هم شامل خیلی چیز ها میشن و محدودیتی براش وجود نداره؛ مثل اشیا، حیوان و حتی آدم.

    حالا یه سوال خیلی اساسی این وسط بین تمام این دلبستگی ها به وجود میاد. کدوم یکی از این دلبستگی ها اگر تو زندگیت حضور نداشته باشن نمیتونی به زندگی ادامه بدی؟ یا لاعقل چنین حسی در زمان نبودنش در تو به وجود میاد؟

    خودِ من وقتی داشتم به این سوال فکر میکردم به این نتیجه رسیدم که پیانو و کتاب دو عضو جدا نشدنی از روح من هستن.

    و اگر رویا رو از ذهنم بگیرن هیچ فرقی با یه مُرده ی متحرک ندارم.

    برای شما نبودن چه چیزی باعث میشه حس کنین که راه نفستون بسته شده و زندگی جریان نداره؟ 

  • ۴
  • نظرات [ ۵ ]
    • یاسمن گلی :)
    • چهارشنبه ۱۷ شهریور ۰۰

    درماندگی آموخته شده

    سلام 

    مطابق با پست قبلی قرار شد که "درماندگی آموخته شده " رو بهتون توضیح بدم .

    زمانی که انسان‌ها یا حیوانات به این درک می‌رسند که هیچ کنترلی بر روی اتفاقات پیرامونشان ندارند، احساس درماندگی می‌کنند و بر همین اساس فکر و رفتار می‌کنند.این پدیده درماندگی آموخته شده نام دارد، چرا که فرد از همان ابتدا این حس از درماندگی را در ذات خود ندارد. هیچ کس با این باور به دنیا نمی‌آید که هیچ کنترلی بر روی رویدادهای پیرامونش ندارد و بی‌فایده است که بکوشد کنترل امور را به دست گیرد. رفتاری است که آن را می‌آموزد، شرطی شدن این رفتار به خاطر اتفاقاتی است که در زندگی فرد رخ می‌دهند و او واقعاً بر روی آن‌ها کنترلی ندارد یا خودش گمان می‌کند که بر روی آن‌ها هیچ کنترلی ندارد

    بنابراین برای رویارویی با مشکل مورد نظر هیچ مقابله و تلاشی نمی کند. 

    امیدوارم که براتون مفید بوده باشه :)

  • ۷
  • نظرات [ ۳ ]
    • یاسمن گلی :)
    • چهارشنبه ۱۹ خرداد ۰۰

    واکنش

    اگر بخواهی به هر چیزی که به تو گفته می‌شود واکنشی عاطفی نشان بدهی، به رنج بردن ادامه خواهی داد. 

    قدرت حقیقی در عقب رفتن و مشاهده‌گر بودن است. قدرت در خودداری است. اگر اجازه بدهی کلماتِ دیگران تو را کنترل کند، هرچیز دیگری هم تو را زیر سلطه خواهد گرفت. 

  • ۱۱
  • نظرات [ ۹ ]
    • یاسمن گلی :)
    • چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت ۰۰

    خنده داریم تا خنده

    خنده داریم تا خنده !

    هر خنده یک رنگ و بوی منحصر به فردی داره . بعضی خنده ها از جنس مامان ، مهربون هستن و  بعضی هاهم از جنس بابا با ابهت اما دلنواز هستن :)

    بعضی خنده ها روح رو جلا میدن و بعضی هاهم ترسناک ان عین تو فیلما!

    حتی بعضی هاهم مزه دارن ؛ مـثلا بعضی ها شیرین ان و در عین حال بعضی ها هم تلخ !

    از بین همه ی لبخند ها یکی شون هم ملقب میشه به " لبخندِ خاص ". از همون هایی که میگن دل عاشقُ میلرزونه :)

    بعضی خنده ها یک دنیا دردُ پشتشون پنهان میکنن و بعضی ها هم با وجود مشکلات  قهقه سر میدن ! :)

    خلاصه که خیلی حواستون به لبخنداتون باشه . هیچوقت  خنده های شیرین و  مهربونتونُ از خودتون محروم نکنین .

    از قدیم گفتن " خنده بر هر درد بی درمان دواست " .

  • ۱۷
  • نظرات [ ۶ ]
    • یاسمن گلی :)
    • چهارشنبه ۸ ارديبهشت ۰۰
    که زخم هر شکست من حضور یک جوانه شد 🌱
    ***
    چه حسرتیست بر دلم
    که از تمام بودنت
    نبودنت به من رسیده