نام کتاب : من زنده ام
نویسنده : معصومه آباد
انتشارات بروج
تعداد صفحه : 555
اسارت مفهومی است که تا اسیر نشده باشی نمیتوانی آن را درک کنی. برای یک مرد هم مفهوم اسارت غیر قابل تصور است چه رسد به اینکه این اتفاق را از زبان یک دختر ۱۷ ساله بشنوی!
من این کتاب را از کتابخانه ی خاله ام به امانت گرفتم .کتاب «من زندهام» خاطرات دوران چهار سالهی اسارت خانم معصومه آباد در زندانهای رژیم بعث صدام است. روایت کتاب از دوران کودکی نویسنده آغاز و با بیان بخشهای مهمی از نوجوانی وی ادامه پیدا میکند. کتاب، با بیان نقش و تأثیر انقلاب اسلامی بر زندگی و شخصیت خانم آباد به دورهی دفاع مقدس، اسارت و آزادی او و سه بانوی آزادهی دیگر، به پایان میرسد. این کتاب را «انتشارات بروج» منتشر کرده است.. این کتاب در 555 صفحه منتشر شده. این کتاب در هشت فصل با عناوین کودکی، نوجوانی، انقلاب، جنگ و اسارت، زندان الرشید بغداد ، انتظار، اردوگاه موصل و عنبر و عکس و اسناد به چاپ رسیده است.
بریده ای از کتاب :
سلمان نگاهی به من کرد و گفت: قول بده گاهی با یه نوشته ما رو از سلامتیات مطلع کن.
با ناراحتی گفتم: چی؟ نوشته؟ توی این بزن بزن من چطوری قول بدم، نه نمیتونم، من کاغذ و قلم از کجا گیر بیارم؟
با عصبیانت گفت: با التماس و گریه و زاری، از تهران اومدی اهواز، با قلدری، رحیم رو راضی کردی اومدی آبادان؛ توی این آتیش و خون حالا حتی زیر بار یه خط نامهام نمیری که لاقل دلمون آشوب نباشه؟!
گفتم: آخه تو این آتیش و خون دنبال کاغذ و قلم و نامه نوشتن باشم، چی بنویسم؟
گفت: بابا چقدر برای دو کلمه نوشتن چانه میزنی. نگفتم شاهنامه بنویس، فقط بنویس «من زندهام».
نمیدانستم چرا باید بنویسم من زندهام. با این حال بیاختیار با انگشت در خیال روی پایم نوشتم: «من زندهام»...
به شخصه عاشق این کتاب شدم.حتما خوندن این کتاب را به شما توصیه می کنم .
خوشحال میشم بعد از خوندن این کتاب تجربیات و احساستان را اینجا به اشتراک بگذارید :)