فکر نمیکنم کسی توجهان به این فکر می کرد که یه روز امکان داره یه بیماری بیاد که حق کنار هم بودنو اَزمون بگیره و روزی برسه که دیگه لمس کردن و در آغوش کشیدن ممنوع شه ؛ چون علاوه بر  سلامتی خودت سلامتی عزیزی که تو بغلشی هم ممکنه دچار مشکل بشه .

تابستون پارسال وقتی داشتم فیلم" پنج فوت فاصله" رو می دیدم کلی گریه کردم . حتی تا چند روز همچنان تو فکر اون فیلم و اون نوع از بیماری بودم . و اما حالا ....

مامان عادت داره وقتی هر روز صبح بیدار میشم بیاد و بغلم کنه و بهم صبح بخیر بگه .از یه زمانی به بعد این کار مامان برام عادی شده بود از این کارش هیچ حسی بهم دست نمی داد. تا این که این فیلم و هم حس شدن با دختر و پسرِ توی فیلم منو به خودم آورد . از روز بعدش با عشق صبح ها مامانُ  بغلم می کردم و کلی از لمس دستاش لذت می بردم.

 نمی دونم چرا اما ما آدم ها تا زمانی که عزیزانمون کنارمون هستن کنارمون نفس می کشن راه میرن قد می کشن یا حتی خمیده میشن قدرشونو نمی دونیم اصلا انگار وجود ندارن انگار دوست داشتنمونُ فراموش می کنیم غرق دنیای خودمون می شیم غافل از اینکه اون ها هم جزئی از دنیای ما هستن . 

این بیماری و فاصله ای که حالا باعث شده چندماهی از لمس کردن  دست های عزیزانم و نفس کشیدن تو آغوششون محروم بشم ؛ سخت اذیتم می کنه ...

حالا لمس کردن دست ها و بغل کردن های از سر عشق برام آرزو شده ...

خداکنه اوضاع هرچه زودتر به حالت قبلش بگرده ...