۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عاشقانه» ثبت شده است

دست ها

آروم صِدا م کرد و گفت : چشماتو ببند دست هاتو بیار جلو .

چشماممو بستم و خیلی آهسته و با احتیاط دست هامو جلو آوردم و روی میز سرد کافه گذاشتم .

یه ثانیه یا شاید هم در کسری از ثانیه دست هام گرم شد ...

دستاشو گذاشته بود روی دست هام . باورم نمیشد . نمیدونم چند ثانیه گذشت اما طاقت نیاوردم و لرزون چشمامو باز کردم اولین چیزی که دیدم صورتش بود وبعد دست هایی توهم قفل شده بود . اولین بار بود که دست هام توی دست های یه نامحرم بود .از گرمای دستش دلم یه جوری شد. بهتره بگم انگار تُلوپی ریخت .

بهم گفت به خودش قول داده بوده تا وقتی که به احساسش و من مطمئن نشد دست هامونگیره و حالا امروز روزی بود که به من و احساسش مطمئن شده بود ...

یکمی که گذشت برام شروع کرد به لی لی لی حوضک خوندن   بعد از اینکه یکم از تو شوک بودن در اومدم به شوخی گفت خب خانم خانما یکم دستتو میاوردی جلوتر من که انگار رو میز خوابیدم.

خندم گرفته بود راست میگفت بیچاره بخاطر اینکه بتونه دست هامو بگیره مجبور شده بود روی میز خم شه. یکم دست هامو جلوتر بردم و آروم با انگشت شَستم انگشت های شَستِشو لمس کردم و نازشون کردم و از اعماق وجودم به چهره اش لبخند زدم .

پ.ن :به مناسبت سالگرد عاشقیمون 

پ.ن 2 : باهم گوش بدیم 

  • ۹
  • نظرات [ ۵ ]
    • یاسمن گلی :)
    • شنبه ۲۰ شهریور ۰۰

    امید چاشنی صبر

    ایهام خیزترین واژه ی ادبیات فارسی ؛ صبر

    صبرهمان گیاه تلخی ست که با نوشیدَن امید در کنارش می توان از مقدار تلخی اش کاست.

    جانانِ من ؛ 

    من امید را چاشنی صبر کرده ام تا تحمل این فاصله برایم راحت تر شود.

    امید به آینده و فردایی که قرار است با کنارهم بودن رقم بخورد.

    امید به فرداهایی که قرار است من و تو دست در دست هم و با لبخند درکنارهم بسازیمَش.

    امید به لحظه های بعدیِ زندگی و دیدنِ روی ماهت  

       نه تلخ است صبری که بریادِ اوست  

         که تلخی شکر باشد از دست دوست

    "سعدی"

  • ۱۱
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • یاسمن گلی :)
    • سه شنبه ۲۴ تیر ۹۹

    روز نوشت ۹ تیر

    امروز صبح که از خواب بیدار شدم سردی هوا حالمو منقلب کرد و بهم یه حس آرامشی داد. بعداز صبح بخیر به مامان ، مامان برام تعریف کرد که دیشب بارون شدیدی اومده و خیابونا حسابی خیس شدن . با ذوق سرمو از پنجره ی اتاقم بیرون اوردم و به آسفالت تو ی خیابون خیره شدم . واقعا خیسِ خیس بود . چشممو که چرخوندم با جای خالی میم مواجه شدم . دفعه ی آخری که دیده بودمش پشت همین پنجره بود. 

    هوا هم دقیقا همون جوری بود که تابستون ها میمُ میدیدم با اینکه تابستون بود اما همیشه ۷ صبح که بیدار میشدم میدیدم زمین خیسه و هوا خنک ...

    انگار امروز قرار بود میمُ ببینم ...اما میمی نبود که من برای دیدنش ذوق کنم و بدو بدو لباس بپوشم و از هوای رطوبت گرفته و زمینِ خیس لذت ببرم.

    برخلاف دوسال پیش میمی نبود که با کلی استرس حاضر بشمو برم سر قرار...

    نمیدونم باید به فاصله ی کزایی لعنت بفرستم یا کرونا ... اما هرچی که هست من امروز ندارمش تا به روش لبخند بزنم و با انرژی سالگرد اولین دیدارمونُ تبریک بگم.

  • ۱۳
  • نظرات [ ۸ ]
    • یاسمن گلی :)
    • دوشنبه ۹ تیر ۹۹

    حسرت نبودِ تو

    بزرگ ترین حسرت این روزهایم نبودِ توست

    نیستی تا آغوشت زندان ابدی من و چشمانت ستاره ی شب های من باشند .

    دلم لک زده است برای اینکه به چشمانت زل بزنم و بگویم که چقدر دوستت دارم محبوب من ...

    این روزها نبودنت کمرم را خم کرده است... 


    پ.ن : در پیرو پست ایران خودرو خیلی ها راجب جواب قرعه کشی پرسیدن خواستم بگم اسمم نیوفتاد 

  • ۱۷
  • نظرات [ ۱۳ ]
    • یاسمن گلی :)
    • پنجشنبه ۲۲ خرداد ۹۹
    که زخم هر شکست من حضور یک جوانه شد 🌱
    ***
    چه حسرتیست بر دلم
    که از تمام بودنت
    نبودنت به من رسیده