بزارین این دفعه حرفمو با یه مثال شروع کنم. من همیشه عاشقِ داشتن خودکارهای نوک نمدی استدلر بودم. از اونایی که جامدادی رولی داشت. همیشه دلم میخواست اونو برای خودم داشته باشم. اولین بار تو شهر کتاب دیده بودمش و یک دل که نه، صد دل عاشقش شده بودم. رنگ صورتی جامدادی و رنگارنگی خودکار ها دلمو برده بودن. ولی اون زمان صد و سی، چهل تومن پول یه خودکار 24 رنگه برای اکثر خانواده ها معقول نبود و این شد که پدرم برام نخرید. هروقت که از کنار شهرکتاب رد میشدم از تو ویترین نگاهش میکردم و تو دلم میگفتم من بالاخره یه روز میخرمت،خوشگل من :)

شد و شد و شد. من ماهانه هامو جمع کردم و بعد از چند ماه بالاخره خریدمش. با قیمتی بالاتر اما خلاصه خریدمش. اولش خیلی ذوق داشتم ولی وقتی رسیدم خونه به این فکر کردم که حالا این خودکار ُ نداشتم هم اتفاقی نمی‌افتاد. چرا الکی پولمو هدر دادم. من که این همه مدت اونو نداشتم ،از این به بعد هم میتونستم نداشته باشمش.

میفهمی منظورمو رفیق؟

هرچیزی به وقتی که ذوقشو داریم باید اتفاق بیوفته. هرچیزی به وقتشه که قشنگه. هر چیزی یه زمانی داره. از زمانش که بگذره حتی اگه بهترین اتفاقات هم برات بیوفته دیگه به اون شدت اولیه ذوق نمیکنی. دیگه دلت قیلی ویلی نمیره.

میفهمی چی میگم رفیق؟ آدما رو چشم انتظار یه جمله ی دوستت دارم نذار. نذار دیر بشه :)

سرت سلامت رفیق :)