یه وقتایی هم ادم دلش میخواد به خودش بگه ببخشید که آخرین بار محکم تر بغلش نکردم. فکر میکردم میتونم دوباره ببینمش ...
یه وقتایی هم ادم دلش میخواد به خودش بگه ببخشید که آخرین بار محکم تر بغلش نکردم. فکر میکردم میتونم دوباره ببینمش ...
امروز ۲۵ آذرِ ! ۲۵ آذر ۱۴۰۲ ! لباس صورتی که اولین بار برای جشن تولد ۱۸ سالگی پوشیده بودم رو از تو کمد درآوردم و بعد از ۵ سال و۵ روز دوباره پوشیدم. تو تنم زار میزد. نسبت به اون روزها خیلی لاغر شدم. ناخودآگاه چند تا جمله تو ذهنم ردیف شد: لباس همون لباسه یکم کهنهتر، آدم همون آدمه یکم پیر تر، خاطره همون خاطره است بدونِ تغییر! در واقع انگار تنها چیزی که از گذر زمان برای ما باقی میمونه خاطره هاست.
سرنوشت چشماش کوره نمیبینه
زخم خنجرش میمونه رو سینه
امروز ۲۳ ساله شدم. سنی که برام غیر قابل لمس بود. اگر بخوام از یک سال گذشته حرف بزنم میتونم اون رو به دو نیمه تبدیل کنم و فقط سه ماه پایانی تا روز تولدم برام خوب و شیرین بود. به طوری که آذر امسال حسابی برام دلنشین و قشنگ بوده و امیدوارم که ۱۰ روز باقی مونده هم همینطوری سپری شه و با لبی خندون به استقبال زمستون برم.
۱۵ آذر بود که دلم میخواست از احساس شادی و حال خوبم توی ۱۵ روز گذشته ام براتون بنویسم اما تو یک صدم ثانیه بعدترش ترسیدم از اینکه شادیمو جار بزنم. میترسیدم همش صرفاً یک خواب شیرین بوده و یا بعد از اون همه چی خراب شه.
هجده ام آذر دوستام محبت کردن و به واسطه اون ها دو تا تولد سوپرایزطور داشتم. و کلی بهم خوش گذشت. فردا هم یک گروه دیگه از دوستام میخوان برام تولد بگیرن و من باید وانمود کنم که سوپرایز شدم ولی با تمام این حرفها ذوق فردارو دارم.تولدی که خانواده آخر هفته میگیرن هم جای خودشو داره. کلاً سال پرت تولدی داشتم و دارم. به جرات میتونم بگم بابت زندگی جدیدی که برای خودم ساختم راضی و خوشحالم و از تغییرات به وجود اومده تو زندگیم واقعاً شادم.
من از تولد پارسالم تو ذهنم بود که برای تولدم، خودم به خودم کالیمبا هدیه بدم. اما یه اتفاق جالبی که افتاد این بود که یکی از عزیزانم به طور اتفاقی برام کالیمبا خرید و من کلی از این هدیه خفن ذوق زده شدم. خیلی دوسش دارم. خیلی خفن و خوش دسته.
یاسمنِ امسال دانشجوی رشته پرستاریه! کُلی پلن برای آیندهاش داره .پر از آرزوهای جون گرفته و جوونه زده تو دل سرمازدش هست. از همه مهم تر سبک و استایل زندگیش رو همونطور که میخواست پِیریزی کرده و دلش میخواد کم کم به تمام برنامه ها و هدف هاش برسه . از حاشیه دور شده و با لبی خندون به استقبال ۲۳ سالگی اومده :) تازشم دوتا از موهای خوشگل روی سرش سفید شده که این نشون میده چقدر پخته و جا افتاده شده ؛ عین قرمه سبزی :)
یاسمنِ عزیزم ، تو تنها کسی بودی که عین بیست و سه سال زندگی رو پا به پام اومدی و پشتمو خالی نکردی. عاشقتم و اولویت زندگیم تیمار کردنت هست. منِ عزیزم ، تولدت کُلی مبارکمون
پ.ن: عکس کیک هم برای یکی از سوپرایز ها بود.
یه وقتایی هم این سوال تو ذهنت ایجاد میشه که اونم اندازه ی تو، دلش برات تنگ میشه ؟