۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یاس» ثبت شده است

دلِ تنگ

گفت از دلتنگی بگو. گفتم دلتنگی یعنی دلی که از فراق یار بی تاب و بی قرار است. دلتنگی یعنی در واژه ها صدای محبوبت را بشنوی، روی برگردانی و کسی آنجا نباشد. دلتنگی یعنی فکرت پیش کسی باشد که فکرش پیش تو نیست و خودت جایی باشی که او آنجا نیست :) 

جانِ بی قرارم را ببین.گویی نفس برای ادامه راه کم آورده است. همه از رفتنت می گویند. تو بیا و خلافش را ثابت کن.

دلم برایت خیلی تنگ شده است.دلم برایت خیلی زیاد تنگ شده است. دلم برایت خیلی خیلی زیاد تنگ شده است. با معرفت من دلم برای تو این‌چنین تنگ است. دلتنگ تو ام که به داد دلم برسی...

نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی 

گذری کن که خیالی شدم از تنهایی...

عراقی

پ.ن:باورم نمیشه یه سال گذشت ... عمرِ که گذشت .این متن رو نمیدونم کی نوشتم فقط یادمه روزی که خیلی دلتنگ بودم نوشته بودم.هربار که میخواستم منتشرش کنم به یه بهانه ای این کارو نمیکردم ولی امروز دلو به دریا زدم.

پ.ن:پسردایی پدرم خواستگارمه و پدرم موافقه .جنگ جهانی سوم تو خونه راه افتاده ...خستم از جنگیدن ...کاش یکم بدون دغدغه میشد زندگی کرد ...

  • ۶
  • نظرات [ ۴ ]
    • یاسمن گلی :)
    • دوشنبه ۲۲ اسفند ۰۱

    از تمدن تا قر و ناز و غمزه

    در 5 ماه گذشته بی شک دلیل برای غصه خوردن و ناراحتی به اندازه ی تارهای موی سَرم وجود داشت. گرچه هنوز هم وجود داره، اما دلیل برای شاد بودن متاسفانه محدود بودن یا اینکه دوام کافی برای از بین بردن همیشگی حالِ بد من نداشتن. زندگیه... چه میشه کرد :)

    تنها کار مفیدی که توی یک ماه گذشته انجام دادم، استمراری بودن کتاب خوندن بود.

    البته از حق نگذریم یه کار دلچسب دیگه هم توی 3 ماه اخیر انجام دادم؛ لیست های کوتاه و بلند زیادی برای خودم درست کردم که بهم روحیه و انگیزه بده.مثلا لیست کتاب هایی که یاسمن دوست داره بخره، لیست وسیله‌هایی که یاسمن میخواد بخره و...

    هر بار با خریدن یک چیز از بین اون لیست یک تیک قرمز و تاریخ خریدن روش قید میشه. دارم فکر میکنم که شاید بهتر باشه هدف های کوچیک و بزرگ و یا حتی رویاهایی که برای خودم از آینده بافتم رو هم روی برگه یادداشت کنم، بلکه بهم انگیزه ای برای ادامه دادن بده :)

    بماند که عروسِ نارنجی پوشِ پاییز - آذر - دلیل کافی برای لبخند زدن صبحگاهیه :)

    شهرام شبپره یه آهنگ جدید داده بیرون که امروز وقتی داشتم باهاش قر میدادم یهو باعث شد از ذوق جیغ بکشم و بالا و پایین بپرم :)) یاسمن های عزیز ویژه ی شماست ;-) البته به همه پیشنهاد میدم گوش بدن واقعا بی‌نظیره. اسمش یگانه سَمَن هست (آیم ذوقینگ، چه اسم زیبایی هم داره آهنگش ^_^) 

  • ۱۰
  • نظرات [ ۲ ]
    • یاسمن گلی :)
    • جمعه ۱۲ آذر ۰۰

    دست ها

    آروم صِدا م کرد و گفت : چشماتو ببند دست هاتو بیار جلو .

    چشماممو بستم و خیلی آهسته و با احتیاط دست هامو جلو آوردم و روی میز سرد کافه گذاشتم .

    یه ثانیه یا شاید هم در کسری از ثانیه دست هام گرم شد ...

    دستاشو گذاشته بود روی دست هام . باورم نمیشد . نمیدونم چند ثانیه گذشت اما طاقت نیاوردم و لرزون چشمامو باز کردم اولین چیزی که دیدم صورتش بود وبعد دست هایی توهم قفل شده بود . اولین بار بود که دست هام توی دست های یه نامحرم بود .از گرمای دستش دلم یه جوری شد. بهتره بگم انگار تُلوپی ریخت .

    بهم گفت به خودش قول داده بوده تا وقتی که به احساسش و من مطمئن نشد دست هامونگیره و حالا امروز روزی بود که به من و احساسش مطمئن شده بود ...

    یکمی که گذشت برام شروع کرد به لی لی لی حوضک خوندن   بعد از اینکه یکم از تو شوک بودن در اومدم به شوخی گفت خب خانم خانما یکم دستتو میاوردی جلوتر من که انگار رو میز خوابیدم.

    خندم گرفته بود راست میگفت بیچاره بخاطر اینکه بتونه دست هامو بگیره مجبور شده بود روی میز خم شه. یکم دست هامو جلوتر بردم و آروم با انگشت شَستم انگشت های شَستِشو لمس کردم و نازشون کردم و از اعماق وجودم به چهره اش لبخند زدم .

    پ.ن :به مناسبت سالگرد عاشقیمون 

    پ.ن 2 : باهم گوش بدیم 

  • ۹
  • نظرات [ ۵ ]
    • یاسمن گلی :)
    • شنبه ۲۰ شهریور ۰۰

    باغِ دوران میانسالی

    این روزها میم مشغله فکری زیادی راجب تحصیلش، مهاجرت و شغلش داره. این مشغله رو من هم تاثیر گذاشته و خب گاهی وقتا زیادی فکرم درگیرش میشه. دیروز که داشتیم باهم حرف می‌زدیم میم گفت هر چقدر هم کار کنم فقط تا 60 سالگیه بعد از اون خودمو بازنشسته میکنم و میرم برای خودم یه زمین میخرم و توش کشاورزی میکنم. منم گفتم یه باغ با سلیقه ی خودمون درست کنیم که وسطش یه خونه باشه با پنجره های شیشه ای بزرگ که از زمین تا سقف رو بپوشونه. درخت های مورد علاقمو هم گفتم که باید تو باغ بکاریم؛ مثل درخت آلوچه، درخت بید مجنون.

    میم هم گفت که دوست داره سبزی هم پرورش بده. بهش گفتم میتونم توچیدنشون کمکش کنم ولی تو پرورششون علاقه ای ندارم :دی

    لابه لای سبزی ها گفتم سبزی های مورد علاقه من حتما باید باشه که شامل تره و پیازچه میشه :)

    میم هم گفت که دوست داره ریحون هم به این لیست اضافه بشه :)

    به میم گفتم دوست دارم کاهو هم بکاریم آخه خیلی خوشمزه ان :)) علاوه بر اون عاشق برداشتشون هستم ^_^

    لابه لای این صحبت ها داشتم به این فکر میکردم که اگر واقعا این باغ قشنگ بشه و به دلم بشینه میتونم یه قفسه کتاب  و صندلی ننویی هم به وسایل خونه اضافه کنم و اون دوران با خیال راحت اونجا کتاب بخونم :)

    همیشه بعد از این همه رویا پردازی به خودم میگم درسته از دید دیگران این حرف ها یه رویا بیشتر نیست اما ما زاده شدیم تا به رویاهامون رنگ واقعیت بدیم. ما زنده ایم تا زندگی کنیم و رویاهامونو به حقیقت تبدیل کنیم :)

    به امید اون روز ^_^

  • ۱۴
  • نظرات [ ۱۱ ]
    • یاسمن گلی :)
    • جمعه ۲۰ فروردين ۰۰

    برای 20 سالگی ام

    همیشه دلم می خواست بزرگ شوم. 18 سالگی برایم معنی لطیف و دوست داشتنی ای داشت. اما بلافاصله بعد از اینکه 18 ساله شدم نفهمیدم کی و چگونه روزها سپری شد و اکنون به پایان 20 سالگی رسیده ام.

    هیچوقت به ذهنم خطور نمی کرد که در پایان 20 سالگی من همچنان یک کنکوری باشم؛اما چه بخواهم و چه نخواهم این اتفاق افتاد.

    بیشتر از آنچه که تصور می کردم 18 تا 20 سالگی ام پستی وبلندی داشت. دره های عمیق و بلندی هایی با سنگلاخ های فراوان!

    امروز برخلاف روزهای دیگر گوشی ام را از سایلنت خارج میکنم و به آن چشم میدوزم تا محض رضای خدا دوستانم تماس بگیرند و تولدم را تبریک بگویند.حتی انتظار دارم بی هوا میم هم تماس بگیرد! شاید هم انتظار بی جایی باشد!

    امشب موقع فوت کردن شمع ها اولین آرزویم برای 21 سالگی ام دانشجوی رشته ی دل بخواهم درشهر دل بخواهم است و دومین آرزویم برگشتن آرامش به قلبم است.

    و در نهایت کادوی امسالم به خودم کتاب "کاش وقتی بیست ساله بودم می‌دانستم" است.

    این روزها آذر شاهد آخرین دلدادگی های پاییز به معشوقه اش است. 

    و من متولد بیستمین روز در میان کوچه ی دلدادگی ام 

    زادروزم فرخنده باد 

  • ۱۹
  • نظرات [ ۲۳ ]
    • یاسمن گلی :)
    • پنجشنبه ۲۰ آذر ۹۹

    آرامش

    آرامش در لغت از مصدر آرمیدن به معنی سکون و آرام گرفتن است‌.

    آرامش "به یک حالت روحی و یک حالت روانی اطلاق می گردد که نتایج آن را می توان در بیرون از خود مشاهده کرد ." 

    به نظر من آرامش یه حس شخصی سازی شده است و برای هر فردی یه جنسی داره. 

    برای یکی نخیِ و برای یکی شانتون.

    و یا حتی ممکنه طعم دار باشه؛ مثلا طعم آلبالو بده !

    هرچی که هست مهم اینِ که تهش شخص به اون حسِ مطلوب و دلبخواهش برسه.

    آرامشِ من هم از جنس طُ عه، از جنس لطافت   

    آرامش شما از چه جنس یا طعمیِ؟

     زمین سبز و جوئی پر ز آب دید

    همه جای آرامش و خواب دید

    *فردوسی*

  • ۱۲
  • نظرات [ ۲۰ ]
    • یاسمن گلی :)
    • دوشنبه ۱۶ تیر ۹۹

    ویتامین کاف

    یکی از علایق من کتاب خوندنِ .وقتی کتاب میخونم خودمو جای تک تک شخصیت های داستان قرار میدم و به جای اون ها  فکر میکنم گاهی با رنج کشیدن شخصیت ها رنج می کشم و گاهی با حال خوبشون میخندم و شاد میشم .

    خلاصه که کتاب ها کلی ذهنمو به خودشون مشغول میکنن. علاوه بر اون به نظرم کتاب خوندن حداقل به من این اجازه و میده که بتونم به خیالم پرو بال بدم و چیز های زیادی یاد بگیرم . 

    همیشه دوست داشتم یه جاییو داشتم تا میتونستم راجب کتاب هایی که خوندم حرف بزنم و یه جایی ثبتشون کنم .

    چندروز پیش راجب این ایده ام با میم.ر حرف زدم و باهم به این نتیجه رسیدیم که در موضوعات وبلاگ یه موضوع به نام ویتامین کاف اضافه بشه و یه سربرگ هم در بالای وبلاگ به نام ویتامین کاف اضافه بشه . 

    حالا چرا دوتا مکان برای ویتامین کاف اختصاص داده بشه؟

    1.  خب اول اینکه  بعد از هر بار معرفی یک کتاب و گذاشتن پست ، سربرگ به روزرسانی میشه و اسم کتاب جدید به همراه توضیح کوتاه و آدرس لینک پست مربوط به اون در جلوی توضیح قرار داده میشه . 
    2.  دوم اینکه  موضوعی که در گوشه ی سمت چپ وبلاگ ایجاد میشه به راحتی میتونین به اونجا سر بزنین و یه توضیح نامه ی مفصل و بخش هایی از کتاب به همراه نقد و نظرات کاربرها دیده میشه 

    و اینطوری میتونین به راحتی یه کتاب متناسب با علایق خودتون پیدا کنید و بخونید 

    پ.ن: اگه کرونا نیومده بود امروز کنکور ریاضی ها و فردا کنکور تجربی ها بود ...!

  • ۱۶
  • نظرات [ ۱۳ ]
    • یاسمن گلی :)
    • پنجشنبه ۱۲ تیر ۹۹

    روز نوشت ۹ تیر

    امروز صبح که از خواب بیدار شدم سردی هوا حالمو منقلب کرد و بهم یه حس آرامشی داد. بعداز صبح بخیر به مامان ، مامان برام تعریف کرد که دیشب بارون شدیدی اومده و خیابونا حسابی خیس شدن . با ذوق سرمو از پنجره ی اتاقم بیرون اوردم و به آسفالت تو ی خیابون خیره شدم . واقعا خیسِ خیس بود . چشممو که چرخوندم با جای خالی میم مواجه شدم . دفعه ی آخری که دیده بودمش پشت همین پنجره بود. 

    هوا هم دقیقا همون جوری بود که تابستون ها میمُ میدیدم با اینکه تابستون بود اما همیشه ۷ صبح که بیدار میشدم میدیدم زمین خیسه و هوا خنک ...

    انگار امروز قرار بود میمُ ببینم ...اما میمی نبود که من برای دیدنش ذوق کنم و بدو بدو لباس بپوشم و از هوای رطوبت گرفته و زمینِ خیس لذت ببرم.

    برخلاف دوسال پیش میمی نبود که با کلی استرس حاضر بشمو برم سر قرار...

    نمیدونم باید به فاصله ی کزایی لعنت بفرستم یا کرونا ... اما هرچی که هست من امروز ندارمش تا به روش لبخند بزنم و با انرژی سالگرد اولین دیدارمونُ تبریک بگم.

  • ۱۴
  • نظرات [ ۸ ]
    • یاسمن گلی :)
    • دوشنبه ۹ تیر ۹۹

    جذاب ترین چیز های زندگی در یک کادر

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • یاسمن گلی :)
    • شنبه ۷ تیر ۹۹

    امروز روز من نیست

    شنیدین می گن امروز روز من نیست/ نبود ؟

    نمیدونم چرا امروز دقیقا ظهر به این نتیجه رسیدم که امروز روز من نیست .تازه حتی زمانی که می خواستم  شالِ دوست داشتنیمو بزارم به خواهرم گفتم مراقب باش امروز روز من نیست ، مراقب باش همینطوری الکی دستت بهش نخوره که نخ کِش بشه !

    نمی دونم چه اتفاقی می افته که یک روز کلا تمام ساز های دنیا برخلاف چیز هایی که میخوای و تصورشو میکردی زده میشه و کل روز داغون طوری می گذره ...

    امیدوارم این حسُ هیچوقت تجربه نکنید 

    پ.ن: باهم گوش کنیم  

  • ۱۱
  • نظرات [ ۱۳ ]
    • یاسمن گلی :)
    • پنجشنبه ۵ تیر ۹۹
    که زخم هر شکست من حضور یک جوانه شد 🌱
    ***
    چه حسرتیست بر دلم
    که از تمام بودنت
    نبودنت به من رسیده