۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یار» ثبت شده است

آغوش دوباره

یه وقتایی هم ادم دلش میخواد به خودش بگه ببخشید که آخرین بار محکم تر بغلش نکردم. فکر می‌کردم می‌تونم دوباره ببینمش ...

  • ۱۷
  • نظرات [ ۶ ]
    • یاسمن گلی :)
    • دوشنبه ۲۷ آذر ۰۲

    دلِ تنگ

    گفت از دلتنگی بگو. گفتم دلتنگی یعنی دلی که از فراق یار بی تاب و بی قرار است. دلتنگی یعنی در واژه ها صدای محبوبت را بشنوی، روی برگردانی و کسی آنجا نباشد. دلتنگی یعنی فکرت پیش کسی باشد که فکرش پیش تو نیست و خودت جایی باشی که او آنجا نیست :) 

    جانِ بی قرارم را ببین.گویی نفس برای ادامه راه کم آورده است. همه از رفتنت می گویند. تو بیا و خلافش را ثابت کن.

    دلم برایت خیلی تنگ شده است.دلم برایت خیلی زیاد تنگ شده است. دلم برایت خیلی خیلی زیاد تنگ شده است. با معرفت من دلم برای تو این‌چنین تنگ است. دلتنگ تو ام که به داد دلم برسی...

    نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی 

    گذری کن که خیالی شدم از تنهایی...

    عراقی

    پ.ن:باورم نمیشه یه سال گذشت ... عمرِ که گذشت .این متن رو نمیدونم کی نوشتم فقط یادمه روزی که خیلی دلتنگ بودم نوشته بودم.هربار که میخواستم منتشرش کنم به یه بهانه ای این کارو نمیکردم ولی امروز دلو به دریا زدم.

    پ.ن:پسردایی پدرم خواستگارمه و پدرم موافقه .جنگ جهانی سوم تو خونه راه افتاده ...خستم از جنگیدن ...کاش یکم بدون دغدغه میشد زندگی کرد ...

  • ۶
  • نظرات [ ۴ ]
    • یاسمن گلی :)
    • دوشنبه ۲۲ اسفند ۰۱

    پاکت نامه

    پاکت نامه هایم خالیست

    دیگر نه خبری از تو دارم 

    نه ز خود

    اما میگویند زندگی همچنان باقیست...

    آیا باقیست این جهان فانیم؟!

    معین رضایی

    پ. ن(24.خرداد) : تو از اون آدم عبور کردی و بله باقیه جهانت. به یه جایی رسیدم که احساس میکنم همه ی این عاشقانه ها تاریخ انقضاء شون تا دو ثانیه بعد از گفتنشون هست. چون بعدش همشون به یه مشت جمله های چرت و تو خالی تبدیل میشن

  • ۷
    • یاسمن گلی :)
    • جمعه ۲۰ خرداد ۰۱

    دست ها

    آروم صِدا م کرد و گفت : چشماتو ببند دست هاتو بیار جلو .

    چشماممو بستم و خیلی آهسته و با احتیاط دست هامو جلو آوردم و روی میز سرد کافه گذاشتم .

    یه ثانیه یا شاید هم در کسری از ثانیه دست هام گرم شد ...

    دستاشو گذاشته بود روی دست هام . باورم نمیشد . نمیدونم چند ثانیه گذشت اما طاقت نیاوردم و لرزون چشمامو باز کردم اولین چیزی که دیدم صورتش بود وبعد دست هایی توهم قفل شده بود . اولین بار بود که دست هام توی دست های یه نامحرم بود .از گرمای دستش دلم یه جوری شد. بهتره بگم انگار تُلوپی ریخت .

    بهم گفت به خودش قول داده بوده تا وقتی که به احساسش و من مطمئن نشد دست هامونگیره و حالا امروز روزی بود که به من و احساسش مطمئن شده بود ...

    یکمی که گذشت برام شروع کرد به لی لی لی حوضک خوندن   بعد از اینکه یکم از تو شوک بودن در اومدم به شوخی گفت خب خانم خانما یکم دستتو میاوردی جلوتر من که انگار رو میز خوابیدم.

    خندم گرفته بود راست میگفت بیچاره بخاطر اینکه بتونه دست هامو بگیره مجبور شده بود روی میز خم شه. یکم دست هامو جلوتر بردم و آروم با انگشت شَستم انگشت های شَستِشو لمس کردم و نازشون کردم و از اعماق وجودم به چهره اش لبخند زدم .

    پ.ن :به مناسبت سالگرد عاشقیمون 

    پ.ن 2 : باهم گوش بدیم 

  • ۹
  • نظرات [ ۵ ]
    • یاسمن گلی :)
    • شنبه ۲۰ شهریور ۰۰

    باغِ دوران میانسالی

    این روزها میم مشغله فکری زیادی راجب تحصیلش، مهاجرت و شغلش داره. این مشغله رو من هم تاثیر گذاشته و خب گاهی وقتا زیادی فکرم درگیرش میشه. دیروز که داشتیم باهم حرف می‌زدیم میم گفت هر چقدر هم کار کنم فقط تا 60 سالگیه بعد از اون خودمو بازنشسته میکنم و میرم برای خودم یه زمین میخرم و توش کشاورزی میکنم. منم گفتم یه باغ با سلیقه ی خودمون درست کنیم که وسطش یه خونه باشه با پنجره های شیشه ای بزرگ که از زمین تا سقف رو بپوشونه. درخت های مورد علاقمو هم گفتم که باید تو باغ بکاریم؛ مثل درخت آلوچه، درخت بید مجنون.

    میم هم گفت که دوست داره سبزی هم پرورش بده. بهش گفتم میتونم توچیدنشون کمکش کنم ولی تو پرورششون علاقه ای ندارم :دی

    لابه لای سبزی ها گفتم سبزی های مورد علاقه من حتما باید باشه که شامل تره و پیازچه میشه :)

    میم هم گفت که دوست داره ریحون هم به این لیست اضافه بشه :)

    به میم گفتم دوست دارم کاهو هم بکاریم آخه خیلی خوشمزه ان :)) علاوه بر اون عاشق برداشتشون هستم ^_^

    لابه لای این صحبت ها داشتم به این فکر میکردم که اگر واقعا این باغ قشنگ بشه و به دلم بشینه میتونم یه قفسه کتاب  و صندلی ننویی هم به وسایل خونه اضافه کنم و اون دوران با خیال راحت اونجا کتاب بخونم :)

    همیشه بعد از این همه رویا پردازی به خودم میگم درسته از دید دیگران این حرف ها یه رویا بیشتر نیست اما ما زاده شدیم تا به رویاهامون رنگ واقعیت بدیم. ما زنده ایم تا زندگی کنیم و رویاهامونو به حقیقت تبدیل کنیم :)

    به امید اون روز ^_^

  • ۱۴
  • نظرات [ ۱۱ ]
    • یاسمن گلی :)
    • جمعه ۲۰ فروردين ۰۰

    حسرت نبودِ تو

    بزرگ ترین حسرت این روزهایم نبودِ توست

    نیستی تا آغوشت زندان ابدی من و چشمانت ستاره ی شب های من باشند .

    دلم لک زده است برای اینکه به چشمانت زل بزنم و بگویم که چقدر دوستت دارم محبوب من ...

    این روزها نبودنت کمرم را خم کرده است... 


    پ.ن : در پیرو پست ایران خودرو خیلی ها راجب جواب قرعه کشی پرسیدن خواستم بگم اسمم نیوفتاد 

  • ۱۷
  • نظرات [ ۱۳ ]
    • یاسمن گلی :)
    • پنجشنبه ۲۲ خرداد ۹۹
    که زخم هر شکست من حضور یک جوانه شد 🌱
    ***
    چه حسرتیست بر دلم
    که از تمام بودنت
    نبودنت به من رسیده