صحبت شیرین امروزم راجب بستنیِ!
چند روز پیش میم یه شرطبندی کرده بود سر بستنی سالار و خب از اونجایی که باخت مجبور شد برای کل جمعیت حاضر بستنی بخره. داشتم حساب می کردم قیمت سالار امروز و همین الان (میگم همین الان چون ممکنه، یک ساعت دیگه گرون تر بشه!) nتومن هست و با محاسبه ی m تعداد نفر یه مبلغ بالایی میشه. این جا بود که جمله ی همیشگی خودم در مواجهه با گرونی به کار بردم و گفتم واقعا پول بی ارزش شده :/
گرونی به بستنی هم سرایت کرده. یادش بخیر یه روزهایی بود کیم پانصد تومن بود و الان دو هزار تومن.
اون موقع ها از این بستنی خانواده هایی که ظرف داشتن ته لاکچری و گرونی بود.قیمتش هم بیست هزار تومن بود. میگم این دیگه واقعا ته گرونی بود :-$
دیروز رفتم بستنی خانواده بگیرم از این یک لیتری ها بدون ظرف، از همون هایی که پاکتی ان، فروشنده میگه 20 تومنِ!
بسوزه پدر گرونی :/
دیگه یه روزی میاد که بستنی رو هم نمیتونیم دست هر کسی ببینیم :(
انقدر که این مسئله اذیتم کرد که گفتم اینجا راجبش حرف بزنم بلکه اندکی از درد جگر سوزم کاهش پیدا کنه :-|