سلامت چشم های من تهدید شدن!
از اولین باری که فهمیدم به بیماری میگرن چشم مبتلا شدم تا به امروز نزدیک به یک سال میگذره.
با تشدید شدن دوباره ی دردها، برای بررسی مجدد و تعویض احتمالی قطره های چشمم که مدت ها بود دیگه ازشون استفاده نمیکردم به چشم پزشک مراجعه کردم . پزشک با یه جمله به قول معروف آب پاکی رو ریخت رو دستم. بهم گفت میگرن چشم به مرور باعث میشه بیناییت رو از دست بدی.
از مطب دکتر که بیرون اومدم گیج و منگ بودم. من؟ یاسمن؟به مرور نابینا میشم؟
پذیرش این موضوع مساوی بود با اضافه کردن یک بار سنگین دیگه، روی دوش هام.
از این موضوع هیچکس اطلاعی نداره؛ به جز شما. دلم نمیخواست با گفتن این موضوع به خانواده باز هم سرکوفت بشنوم. اخه اصلا توجهی ندارن به این موضوع که درسته محیط و عوامل زندگی باعث بروز این بیماری شده اما عوامل ژنتیکی هم که از پدرم به ارث بردم هم بی تقصیر نبوده .
وارد خیابون اصلی شدم .باد سرد پاییزی با شدت زیادی به صورتم خورد. چشمامو بستم و یه نفس عمیق کشیدم.
به رنگ ها فکر کردم . رنگ سفید شکوفه های الوچه و رنگ صورتی گلبرگ های هلو توی بهار. به رنگ سبزی که جنگل های مازندران توی تابستون به تن داره . به رنگ زرد و نارنجی برگ ها تو پاییز که جنگل ها رو زیبا و عاشقانه میکنه . به رنگ سفید و آبی لباس پوشیده شده ی کوه ها توی زمستون . به رنگ غروبِ دریا که عاشقانه می پرستمش. به رنگ سیاهِ قلم برای نوشتن نت های پیانو.
و من یه روزی ممکنه دیگه هیچ کدوم از این ها رو نبینم . یاد این جمله از کتاب "یادت نرود که ..." افتادم :
گاهی غصه از قلب می آید و می رسد به گلو و درست وسط گلوی آدم گیر میکند. درچنین مواقعی نفس ادم بند میآید، به هر دری میزند تا نفسش باز شود ، اما نمیشود. غم همان جا می ماند و جا خوش میکند.
پ.ن: بچه ها نگران نباشین،تازمانی که به چشم هام فشار نیارم مشکلی نیست .دکتر میگفت اگر شیوه ی زندگیم بر اساس گریه های ممتد و استفاده طولانی مدت از گوشی و لپتاپ باشه احتمال پیشروی بیماری و نابینایی هست . شما ها که بیشتر از من دارین غصه میخورین :))