پدرم تک به تک چت های من و میم رو خوند. میمی که دیگه تو زندگیم حضور نداره .حالا من موندم و هیچ توضیحی که نمیتونم بدم . من و یه دنیا خاطره که باید با هم دیگه خاک میشدیم ،نه اینکه بعداز این همه مدت دوباره مثل یه زخم کهنه سر باز کنه و چرکی شه ...

پ.ن.۹بهمن: کاری که من دلشو نداشتم انجام بدم رو بابا زحمتشو برام کشید :) چت خواهر میم از واتساپ و میم رو از تلگرام پاک کرد . به همین سادگی .حالا همش به خودم میگم وقتی اون آدم نیست بود و نبودن اون چت ها دیگه چه فایده ای داره. درواقع یه جورایی انگار دارم سر خودمو شیره میمالم ...