احتمالا این آخرین باریه که من میخوام از داستانم با میم اینجا حرف بزنم. داستانی که خیلی وقته تموم شده اما تو قلبم زنده است و نفس میکشه. بخاطر همین این پست ممکنه طولانی بشه پس اگر حوصله ندارین میتونین صفحه رو ببندین و به وبلاگ های دیگه سر بزنین :)
به نظر من عشق واقعا مقدسه. من به شخصه احترام زیادی برای عشق قائلم حتی با وجود اینکه تو این مورد شکست بدی خوردم و احساساتم بدجور لطمه دیدن. من اصلا پشیمون نیستم که عاشقی رو تجربه کردم. اتفاقا میتونم به جرعت بگم که با یه آدم درست هم تجربه کردم. قطعا تو هر رابطه ای مشکلاتی بوده و خب مشکل ما فاصله ای بوده که هیچ چاره ای براش نداشتیم.بقیه ی حرفا و معیارها همش یه چیز مسخره بود برای بهانه داشتن میم. که راحت تر بره. وگرنه ما از اول میدونستیم که برای هم چی میخوایم. شناختمون از هم کامل بود. ما هردوتا از اول میدونستیم که من خلاصه باید دانشجو بشم. میدونستیم که من از میم تحصیل میخوام و میم هم از من همینو میخواد. میدونستیم که ما دوتا میخوایم برای مهاجرت تلاش کنیم. این ها چیزی نبودن که ما از اول ندونیم. پس تو این مورد حرف مشاور رو رد میکنم که میگفت شناختمون از هم ناقص بود و بعد از 4 سال و نیم فهمیدین معیارهاتون چیه. اینا همش به میم بهانه های قشنگی دادن تا بدون بد کردن خودش بره و رفت. هیچوقت یادم نمیره که بهم گفت من نمیتونم با دختری باشم که دانشگاه نرفته. این بهانه ی مسخره فقط دلمو شکوند. چون میم بهتر از هر کس دیگه ای میدونست که من بالاخره دانشگاه میرم و دانشجو میشم. حتی اگر صبر میکرد تو مهر ماه با چشمای خودش میدید. شاید ما پایان قشنگی نداشتیم اما داستان قشنگی داشتیم که باعث میشه تو قلبم همیشه موندگار بشه :)
میم داستان من دیگه دلش با موندن تو رابطه نبود. خسته شده بود از فاصله از رابطه از همه چی. لابد حتی از من. نمیشه به آدما خورده گرفت یا زورشون کرد که یه نفرو دوست داشته باشن. فقط هیچوقت فکرشو نمیکردم آدمی که خودش عاشقم کرده خودش هم ترکم کنه. من هیچوقت به رفتن میم فکر نکردم. همیشه فکر میکردم هست. همیشه فکر میکردم اونقدر عاشقه که پای من میمونه. به قول مشاور که میگفت وقتی دیدی داری دلتنگ میشی لیستی تهیه کن از بدی های طرف مقابل و اون لیست رو جلو چشمت بیار و بخون. توصدر اون لیست من نوشتم میمِ بدقول :) به قول مشاور میم پای انتخابش نموند. اون تو رو با همون شرایط و وضعیتی که داشتی انتخاب کرده بود و پسندیده بود. اون موقع نه دانشجو بودی و نه تو یه شهر بودین. پس باید باهمون شرایط کنارت میموند. اون پای انتخابش نموند. و این تنها چیزیه که من در طول روز بارها تکرارش میکنم. بارها به خودم میگم یاسمن، میم بخاطر خودش از رابطه رفت تو هم بخاطر خودت ازش دست بکش. اون پای انتخابش که خودت بودی نموند پس بزار بره.
آدما تو لحظه های بد زندگی باید کنارهم بمونن. تو لحظه هایی که کم آوردن، لحظه هایی که بشدت خسته و زخمی ن، تو حال خوب و خوش که همه موندنی ان. میم من تو لحظه ای که خسته شد رفت. نموند که برای باهم بودنمون تلاش کنه.
یه روزایی به این فکر میکنم که میم روز آخری که دیدمش بهم راستشو گفت.اما من ساده از کنارش گذشتم. میم بخاطر این مصمم بود منو ببینه که برای آخرین بار منو ببینه و برای آخرین بار باهام خداحافظی کنه. به قول پستی که تو اینستاگرام مشاور خونده بودم عین یه آدم باسواد رفتار کنه. ولی تو اون دوروزی که کنارم بود لابد اونقدر عشق ریختم بپاش که نتونست حرف دلشو بزنه. لابد اون حالِ بدِ موقع خداحافظی دلیلش همین بود. میدونست انتخابش چیه. فقط نمیتونست تو چشمام نگاه کنه و بگه این آخرین باره. به قول یکی عین گوسفندی که میخوان سرشو ببُرن اولش بهش آب میدن، اونم اول منو سیراب کرد و بعدش کُشت.
هرچقدر هر جا بنویسم که دارم با خاطرات وداع میکنم دروغ بزرگیه.(گوشه ی این عکس چیزهایی هست که میم من ندیده و دیگه نخواهد دید و برای نمیدونم تا کی قراره تو جعبه بمونه و به دست صاحبش نرسه .شاید برای همیشه ). آدما نمیتونن با خاطرات وداع کنن. تا همیشه تو قلب و ذهن و روحشون هست. منم قطعا آدم فراموش کاری نیستم. اما کمتر به گذشته فکر میکنم. کمتر به این فکر میکنم که میمی بود که من هنوز دوستش دارم. تو قلبم برام کمرنگ نشده. شاید یکی از مزیت های پسر بودن اینکه آدما راحت براشون کمرنگ میشن. نمیدونم!
همه ی اتفاقات بد زندگی دارن بهم میفهمونن باید قوی باشم و قوی بمونم. حتما که نباید با کنار میم بودن احساس خوشبختی کنم. خودم برای خودم زندگی میسازم که توش لحظه لحظه به خودم لبخند بزنم و بابت اینکه خودم پای خودم وایستادم از خودم تشکرکنم :) ولی میدونی چیه آدما هرچقدر هم قوی باشن بازم یه موقع هایی نیاز دارن که یکی کنارشون باشه. نیاز دارن تو روزای سخت زندگی دستاشونو بگیره و بگه غصه نخور باهم درستش میکنیم :)
میمِ عزیز احتمالا این آخرین باریه که مخاطب قرار میدمت، اگر داری این متنو میخونی برات بهترین هارو آرزو دارم. امیدوارم بعد ها که خواستی وارد رابطه باکسی بشی اول معیارهات بیان جلوچشمت تا دیگه کسی عین من صدمه نبینه :)
اینو بدون که برام عین همه نبودی که اگه بودی حال و روزم اینطوری نبود. فقط عین همه رفتی، اتفاقی که فکرشو هم نمیکردم بیوفته. خستگی تو رابطه بود اما برای همیشه رفتن تو ذهنم نبود.
هربار که صفحه ی چتمون رو باز میکنم یه گوشه ای از پیام هامونو میخونم دلم میخواد همون لحظه بهت پیام بدم انگار یادم میره که دیگه نیستی. بخدا حتی مینویسم سلام میم(انتهای اسمت "ی" اضافه کن) خوبی بعد یهو انگار تازه یادم میوفته که دیگه نیستی، دستم بین زمین و آسمون میمونه و میلرزه. مردد بین فرستادن و نفرستادن و در نهایت مثل همیشه پاک میشه...
راستی این شماره همون آژانسی بود که همیشه بهش زنگ میزدیم :33203980. امروز از سر کنجکاوی زنگ زدم و همون آقای سلام سلام جواب داد. خسته بود اما سعی داشت باهمون انرژی همیشگی بگه سلام سلام :)
قالی ای که طرحشو باهم انتخاب کرده بودیم دیروز به خونه جدید منتقل شد. یه روزی قرار بود بعد از بافته شدنش رو دیوار خونه ی مشترکمون نصب بشه. حالا دیگه با دیدنش دست و دلم به بافتنش نمیره. با رفتنت خیلی چیزا نابود شد.به قول صبا خیلی سخته آدم زیر آوار کسی بمونه که یه روزی تکیه گاهش بوده. و حالا من در تلاشم برای بازسازی خیلی از چیزهایی که با رفتنت ازم گرفتیشون. اولیش همون خنده های از ته دلی بود که خودت بهم هدیه داده بودیش و خودت هم ازم گرفتیش...
مشاور میگفت حالت خوبه. واقعیتش وقتی اینو مشاور بهم گفت دلم گرفت، حس کردم تو اون لحظه نباید حالت خوب باشه. نباید انقدر راحت و سریع با نبود من کنار میومدی. باید عین من بی قرار بودی و دلت برای یاسمنت تنگ میشد، ولی یه چیزی مشاور بهم گفت این بود که میم بخاطر خودش از رابطه بیرون اومد پس باید حالا حالش خوب باشه. راست میگفت حرفش منطقی بود. منم بخاطر خودم ازت دست میکشم و دیگه چشم انتظار نیستم. آدمی که بخاطر خودش از یه چیزی دست میکشه دیگه برای داشتن اون چیز تلاش نمیکنه. خدابه همرات. راستی الان به جای اون دریم کچر های روی دیوار اتاقت، عکس داریوش گذاشتی؟ عکس دوم رو یادته؟ حرفات چطور؟ من گریه نکنم همه چی درست میشه میمِ من؟ واقعا راضی هستی از رفتنت؟ پشیمون نشدی ؟نه خب اگه پشیمون میشدی برمیگشتی...