امروز تو باشگاه یه اتفاقی افتاد. امروز یکی از بچه های باشگاه به اسم آرام که اتفاقا من باهاش دوستم باشگاه نیومد. نکیسا_مربی _به یکی از بچه ها گفت که آرام نمیاد؟ اون دختر هم در جواب گفت که نه معلومه که امروز نمیاد. دوست پسرش اومده. از این جا به بعد من هم وارد جریان شدم و گفتم مگه دوست پسرش کجا بود؟ اون دختر گفت مگه نمیدونی پسرِ برای فلان اُستان هست. بعد از 9 ماه اومده دیدن آرام. من میدونستم آرام دوسالی هست که با یکی دوسته اما نمیدونستم این مدلیه.
همون لحظه یه واژه تو سرم تکرار شد "لانگ دیستنس". یاد خودم افتادم وقتی یه بار بعد از 9 ماه دیدن میم اومدم و تو وبلاگ از ذوق اون روز نوشتم. دلم میخواست همون لحظه به آرام زنگ بزنم. بگم "آرامِ جان" نکن. اشتباه منو تکرار نکن. با خودت بد تا نکن. قلب مهربونتو اینطوری به بازی نگیر...
احتمالا یه روزی که حالم بهتر از الان بود از رابطه ی لانگ دیستنس تو وبلاگ براتون حرف میزنم. فقط تنها توصیه ای که میتونم بکنم تو این شرایط اینه که بگم شاید خیلی چیزها با پارتنرتون عالی باشه، شاید یه رابطه ای رو تجربه کنین که از هر لحاظ بی نظیر باشه عین خود من که وقتی از خوبی های رابطمون به بقیه میگفتم کسی باورش نمیشد؛اما حالا که من به ته داستان رسیدم میتونم بگم اگه برمیگشتم به اولِ داستان هیچوقت نمیخواستم که این رابطه رو تجربه کنم با توجه به تمام خوبی های میم، با توجه به تمام علاقه ای که من به میم داشتم و دارم. خواهش میکنم قبل از اینکه تصمیم بگیرین که یه رابطه ی لانگ دیستنس داشته باشید با چند نفر که این تجربه رو داشتن صحبت کنین.
پ. ن:مکالمه ی دیشبِ من و نیلو خبر از حالم میده :)
آپدیت 08:40:59 25 فروردین: جیغ زدنام و گریه کردنام و اسم میم صدا زدنام و نرو گفتن هام تو خواب به شدت آزار دهنده بودن. حالا دیشب به جای اون چند شبی که تو خواب جیغ جیغ میکردم و گریه میکردم خواب دیدم پیام داده و برگشته. چقدر تو خواب خوشحال بودم :) دلم برات تنگ شده میمِ داستان من...