به محض باز کردن کمد، گلدوزیِ گل های بابونه ی روی ژاکتِ بافتنیِ زرد رنگ به من چشمک زد. با اینکه پاییز بود اما هوا هنوز آنچنان سرد نشده بود.انتخاب لباس امروزم بی شک این زردک دلربا بود. آخه من عاشق گل های سفید رنگ بابونه ام. ^_^
بچه تر که بودم یک بار با مامان و بابا و آتنا_خواهر کوچیکه_ رفته بودیم نوک کوه و تو باغِ گل های بابونه قدم زدیم. اون اولین باغ بابونه ای بود که من تا اون موقع از نزدیک دیده بودم. انقدر این اتفاق و اون گردش چهار نفره بهم چسبید که تا همین الان هم تو ذهنم مونده. با یاد اون روز لبخندی به گرمی زردیِ جمع شده ی وسط بابونه ، مهمون صورتم شد. دلم برای تکرار شدن دوباره ی اون خاطره پرپر میزد. قطعا اگر یک ماشین زمان گیر آوردم اون تاریخ یکی از انتخاب های من برای سفر در گذشته میشه :)
بولیز خرسیمو که قبل از خواب پوشیده بودم با تیشرت سفید عوض کردم. روی تیشرت، سه تا گلِ ساقدار با قلم مشکی کشیده شده بود.
اگر اشتباه نکنم پارسال تابستان یک دامن مشکی خریده بودم که روش گل های بابونه داشت. با گلبرگ های سفید در اطراف و زردک های وسط گلها بی شک بی نقض بودن طبیعت الهی رو به رُخ می کشید.
نیم نگاهی تو آینه به خودم انداختم و برای خودم چشمک زدم. انگاری امروز قرار بود همه چی خوب پیش بره؛ آخه خیلی خوش اخلاق بودم! :) شاید هم از دنده ی راست بلند شده بودم.
ژاکت زرد رنگمُ پوشیدم. از این مدل ژاکت های سه دکمه دو سه تا دارم. طرحش بانمکه ^_^ باپوشیدنش یاد استایل های اروپایی می افتم. هر سه تا دکمه ی ژاکتُ بستم.
موهای مَواجَمَُ با کِش مویی که روش طرحی شبیه به یک گل بابونه داشت دُم اسبی بستم و سعی کردم گل روی کِش مو روی موهام طوری قرار بگیره که تو دید باشه.
کلاه لبه دارِ زرد رنگمُ روی سرم قرار دادم و از این همه زیباییِ این استایل ساده به وجد اومدم و لبخندی شاد زدم :) با گذاشتن این کلاه بی شک استایلم شبیه دوران کلاسیکِ اروپا شد.
رژ قرمزمُ از روی میز برداشتم و خیلی ملایم روی لب هام زدم. اولین کیف کرم رنگی که توی کمد به چشمم خورد برداشتم و کارت اعتباری، رژ، آیینه و گوشیمُ تو کیف گذاشتم و کیف رو روی شونه ام تنظیم کردم.
از اونجایی که من عاشق رایحه ها هستم انتخاب ادکلن، اسپری، یا حتی عطر هر روز یکم طولانی می شه.با باز کردن در اسپری و ادکلن های روی میز ریه هامو در حد توان پر میکردم از بو ها :) امروز هم در نهایت به ادکلن Daisy رضایت دادم. رایحه ها برام حکم مسکن رو دارن و باعث میشن آرامشی از جنس خودشون نصیبم بشه. *
با آرامش خودمو تو آیینه نگاه کردم و از خودم سلفی گرفتم.
شادمان ونسِ آلستارِ ساق بلندِ زرد رنگمُ پوشیدم و بعد از بستن بند های اون از خانه بیرون زدم.
سعی کردم از امروزم بهترین استفاده رو ببرم بنابراین باهر قدمی که بر میداشتم به صداهای اطرافم گوش میدادم و با دقت مناظر اطراف رو از نظر میگذروندم. بی شک قرار بود که امروزم رو زندگی کنم ^_^
*گرچه الان از فکر کردن به این عطر و قیمتش تو بازار ایران باعث میشه دچار تشنج بشم :/
پ. ن:صرفا یک رویا بود :)