اون برهه زمانی که خیلی حالت بد بود، خیلی داشتی گریه زاری میکردی رو یادت بیار. اون آدمی هم که اومد جلوت نشست گفت: میگذره. یه روز به این حالت میخندی ؛ اونم یادت بیار.
گذشت، روزی رسید که به اون حالت بخندی ؟ نه!
یکی دیگه از نامردیهای آدما در قبال همدیگه اینه که، به دروغ به هم امید میدن. اما من میخوام با واقعیت الان بهت سیلی بزنم که از جات پاشی.
تو هیچ وقت قرار نیست اون روزایی که عمیقاً درد میکشیدی رو فراموش کنی. چیو فراموش کنی؟ تو با تموم قلبت درد کشیدنُ ، زجر کشیدنُ احساس کردی. زندگیش کردی. همه چیز تو ذهنت هست فقط به عقبتر ذهنت میره. منتظر کمرنگ شدنش باش اما منتظر پاک شدنش نباش. انتظار خودش آدمو پیر میکنه. عمرت هم باهاش گذشته. تو اونا رو زندگی کردی.
سعی کن کنار بیای با چیزایی که گذروندی. پاشو دست خودتو بگیر. خودتو از اون برزخ انتظار بیرون بکش . کنار بیا. این کنار اومدنه خیلی بیشتر کمکت میکنه.