۷۲ مطلب با موضوع «روز نوشت» ثبت شده است

هدف :)

عشق و هدف دو عامل مهم تو تصمیم های مهم زندگی هستن. 

و حالا بعد از مدت ها من هدفم رو مشخص کردم. با مشخص شدن این هدف تو زندگیم حالا با چشم باز تصمیم گرفتم که بازهم پشت کنکور بمونم. عکسی که اول پست میبینین مربوط به همون تصمیم مهم زندگیمه.

زمان انتخاب رشته پدرم پافشاری زیادی برای انتخاب رشته های تربیت معلم، ارتش، بقیه الله و شاهد کرد. من هم در مرتبه ی اول حرفشونو گوش دادم و کدرشته هارو وارد کردم.

اما بعد از فکر کردن طولانی و حرف هایی که با میم رد و بدل شد در نهایت خودم با توجه به هدفی که داشتم بدون اینکه به خانواده ام حرفی بزنم اون کد رشته هارو حذف کردم. 

حالاهم اصلا از این بابت ناراحت یا پشیمون نیستم بلکه کاملا از انتخابم راضی ام و هنوز خانواده ام از این تصمیمم بی اطلاع هستن. 

امسال من یک درس بزرگ تو زندگیم گرفتم: "هرانسانی برای تصمیم های ریز و درشتش به یک هدفِ بزرگ نیازمندِ." 

حتی اگه نتیجه ی سال بعد هم مطلوبم نبود بازهم از این تصمیم پشیمون نمیشم و پای انتخابم می ایستم. 

پ. ن:جواب ها اومد. مردود شدم .فکر نمیکردم با این رتبه پرستاری تهران مردود شم !

  • ۱۸
  • نظرات [ ۱۵ ]
    • یاسمن گلی :)
    • چهارشنبه ۱۴ آبان ۹۹

    کمی آرامش :)

    این روز ها انگار به حجم بیشتری از آرامش تو زندگیم نیاز دارم . یکی از راه هایی که برای افزایش آرامشم در نظر گرفتم پر کردن گوشیِ جدیدم با موسیقی بی کلام پیانو هاست . موقع انجام کار های روزمره ام پلی می کنم و با آرامش خاطر زیادی به کارام میرسم.

    پیانو برای من حکم زندگی رو داره و من از شنیدن پیانو مثل نواختن اون به شدت لذت می برم و خوشحالم اینکارم باعث شده که تنبلیُ کنار بزارم و حالا تو وقت های آزادم پیانو میزنم. 

    یک قطعه ای که من بشدت دوستش دارمُ براتون میذارم. پیشنهاد میدم حتما بهش گوش بدین . لحظاتتون پر از آرامش 

    باهم بشنویم 

  • ۱۳
  • نظرات [ ۱۱ ]
    • یاسمن گلی :)
    • دوشنبه ۲۱ مهر ۹۹

    آلبوم عکس

    هیچوقت از داشتن آلبوم عکس توی گوشی و کامپیوتر و هارد راضی نبودم . به نظرم عکس ها اونقدر خاطره ساز و به یادموندنی هستن که باید چاپ بشن و توی آلبوم عکسِ واقعی نگهداری شن. 

    همین الانش وقتی مادربزرگ ها آلبوم های قدیمیو که باز میکنن و دونه دونه خاطره ی اون عکس هارو برامون تعریف میکنن ، سر ذوق میایم و کلی کیف می کنیم. حالا مثلا 30 سال دیگر رو درنظر بگیرین به نظرتون فرزندان و نوه های ما با دیدن چه چیزی باید ذوق کنن ؟ به نظرم هرچیزی سر جای خودش زیباست . عکس هایی که توی حافظه های مختلفی ذخیره می کنیم شاید سالی یک بارهم بهشون سر نزنیم و خبری ازشون نگیریم با این کار تمام خاطراتو به فراموشی میسپاریم.

    عکس ها باید لمس شن ؛ مثل خاطره ها که برامون بادیدن اون عکس ها ملموس میشن.  

  • ۱۷
  • نظرات [ ۱۵ ]
    • یاسمن گلی :)
    • يكشنبه ۱۳ مهر ۹۹

    یک عدد همیشه پشت کنکوری

    این اولین باریه که بعد از سالهای زیادی که تو وبلاگ نویسی فعالیت میکنم تصمیم گرفتم تو این وبلاگ از خودِ واقعیم حرف بزنم و یقین دارم این وبلاگ قطعا از وبلاگ های قبلیم بیشتر دوست خواهم داشت :)
    حال این روزهام زیاد تعریفی نداره و بخاطر همین دست و دلم به نوشتن نمیره و ذهنم تو تنش قرار داره . من یه پشت کنکوری با 19 سال سن هستم و کمتر از سه ماه دیگه 20 ساله میشم.  هیچوقت فکرشو نمیکردم که بخوام پشت کنکور بمونم اما این اتفاق به هر دلیلی افتاد و من پشت کنکور موندم . امسال هم رتبم دلبخواهم نبود و متاسفانه نمیتونم با این رتبه داروسازی تهران قبول بشم . به رشته های پیراپزشکی هم علاقه ای ندارم و اصلا با روحیاتم سازگاری ندارن . من چند روز متوالی به هرجا که ممکن بود رفتم و بامحیط کارهای زیادی روبه رو شدم اما نهایتا به بینایی سنجی علاقه مند شدم که باز ازاونجایی که تعداد کمی میگیرن شانس قبولیم کمه .

    سخته پذیرفتن این موضوع که من بخوام برای سال بعد هم پشت کنکوری بمونم و در یک مقطع تحصیلی درجا بزنم. از نظر روحی تو خانواده ام به شدت تحت فشار هستم. شاید هیچکسی درکم نکنه چون تو موقعیت من کسی نیست اما به حدی حالم بده که حتی دلم میخواد بشینم و به حال و روز الانم گریه کنم.

    هیچوقت نفهمیدم که چرا خانواده ام از همون اول روی نمرات درس هام حساس بودن و پدرم سر تک تک نمره ی کمی که میگرفتم دعوام میکرد. گاهی وقت ها میگم کاش درسم خوب نبود کاش این توانایی در من نبود و من می تونستم راحتتر زندگی کنم ...

    اما با تمام دلم نمیخواد هایی که میگم و میگم نمیخوام پشت کنکور بمونم، می دونم اگه تو انتخاب رشته ام مردود شم مجبورم بمونم و باز هم سختی های زیادیو تحمل کنم.اخه بازم مثل پارسال متناسب با رتبم دارم انتخاب رشته ی آرمانی میکنم. دندان پزشکی ، پزشکی ، داروسازی ، فیزیوتراپی ، بینایی سنجی و پرستاری بین الملل تهران . همین. و اگر یکی از این ها قبول نشم خواه ناخواه بازم پشت کنکوری محسوب میشم ...

    حالم خیلی بده و دلم نمیخواد با واژه ای بخاطر کنکور محدود بشم امیدوارم شانس همرام باشه و یکی از این رشته ها قبول شم 

  • ۲۲
  • نظرات [ ۱۸ ]
    • یاسمن گلی :)
    • شنبه ۵ مهر ۹۹

    ابرو !

    نمیدونم چرا همیشه بعد از اینکه از آرایشگاه میام ساعت ها میشینم جلوی آینه و به این فکر میکنم این مدل ابرو به صورتم میاد و خدایی نکرده بزرگتر از سنم نشون نده !

    حالاهم دقیقا به همین خود درگیری دچارم 

    پ.ن: خیلی وقته به میم یه عکس دادم برام هدر درست کنه تا قالب وبلاگو عوض کنم اما خب هنوز درست نکرده میترسم بهش بگم بگه خب حالا که داری فتوشاپ یادمیگیری خودت برای تمرین درست کن 

  • ۱۲
  • نظرات [ ۱۳ ]
    • یاسمن گلی :)
    • چهارشنبه ۱۲ شهریور ۹۹

    حرف ها

    یه روزهایی آدم دلش می خواهد ساعت ها بشینه و حرف بزنه اما شنونده ای نیست

    یه روزهایی هم شنونده ای هست اما واژه گم میشه تو عمق حرف های ناگفته !

    من می خوام حرف بزنم واژه هست حرف هام هم ردیف و مرتب تو ذهنم چیدم تا بیانشون کنم، تا نق بزنم ، تا غر بزنم ، یکم هم بغض این چندوقتُ هم چاشنیش کنم و گریه کنم ...!

    این روزها هم میدونم دردم چیه و هم درمونی براش ندارم !
    دردم یکی دوتا نیست اما با این حال برای هیچکدومشون درمونی ندارم جز صبر ...

    کاری که دقیقا عین این سه سال کردم صبر و صبر و صبر ...

    کاش راه دیگه ای وجود داشت ...

    پ.ن:جوری که بامن رفتار می کنن باعث میشه حتی برای یه لحظه هم که شده باور نکنم که ده روز و سه ماه دیگه بیست سالم میشه ! چقدر زودبزرگ شدم (:

  • ۱۶
    • یاسمن گلی :)
    • دوشنبه ۱۰ شهریور ۹۹

    حال و روزم

    سلام دوستان

    اول از همه از محبتی که نسبت به من داشتین و جویای احوالم بودین ازتون تشکر میکنم. خداروشکر کرونای من خوب شده و فقط گهگاهی سرفه میکنم که انشالا به زودی برطرف میشه .

    پیرو پست قبل "شهریور  و کارهای مورد علاقه ام" همان روز که این پست را نوشتم و منتشر کردم اخبار اعلام کرد که پیشنهاد شده است کنکور یک ماه به تعویق بیوفتد .

    باشنیدن این خبر به شدت ناراحت شدم و تصمیم گرفته بودم که کارهای مورد علاقه ام را  از همین الان از سر بگیرم . میم می گفت نکند سازمان سنجش بی هوا سری به وبلاگت زده باشد و من ناگریز گفتم با شانسی که من دارم این امر بعید نیست.

    خلاصه شب بعدش خبر آمد که خیر کنکور درتاریخ مقرر برگزار می شود‌. حالا استرس جایش را با ناراحتی عوض کرده بود!

    درهمان شب کذایی با پدرم دعوام شد و بخشی از کتاب های درون کتابخانه ام را در پذیرایی ریختم!

    یادش بخیر روزهایی بود که دلم نمی آمد خار به تن کتاب هایم برود اما حالا کتاب های کنکوری ام را بی قید روی زمین پخش و پلا کرده بودم . خواهرجان زحمت کشیدن و آن هارا روی هم در گوشه ای از خانه چیدند. آنقدر برایم کم اهمیت شده اند که بیخیال تر از همیشه بهم میریزمشان تا از لابه لایشان کتاب مورد نظرم را بیابم و  بعد از آن همان طور بی نظم رهایشان میکنم.

    آنقدر این کتاب ها اذیتم کرده اند که حالا حال و  روزشان برایم مهم نیست‌.

    حکایت رفتار ما آدم هاست!

    گاهی وقت ها آنقدر اذیتمان میکنند که حتی اگر عزیزترین فرد زندگیمان هم که باشد بیخیالش میشویم و رهایش میکنیم.

    دیروز حرف گوشی خریدن که به میان آمد پدر آنقدر حرف بدی زد که به گمانم تا عمر دارم نباید این حرف را فراموش کنم. میدانی انگار زخم شده روی دلم ...

    کاش بفهمیم بارِ حرف هایی که می زنیم شاید آنقدر برای طرف مقابل سنگین تمام شود که هرگز آدم سابق نشود ...

  • ۱۶
  • نظرات [ ۱۶ ]
    • یاسمن گلی :)
    • جمعه ۲۴ مرداد ۹۹

    شهریور و کارهای موردعلاقه ام

    اولین کاری که 1 شهریور انجام می دهم تا لنگ ظهر می خوابم. بعدش خیلی ریلکس بلند می شوم و صبحانه میخورم. یک کاری که به شدت دلم میخواهد انجامش بدهم و متاسفانه پارسال انجامش ندادم و موکولش کردم به 1 شهریور 99 ردیف کردن کتابخانه ام است. به طور قطع تمام کتاب های کنکوری ام را جمع میکنم و تمام کتاب های دوست داشتنی ام که در پایین ترین طبقه ی کتابخانه محبوس شده اند را در می آورم و در کتابخانه می چینم. هنوز جایی برای کتاب های کنکورم پیدا نکرده ام اما خب احتمالا جایشان را با کتاب های غیر درسی ام موقتا عوض میکنم  تا مهر همه ئشان را دور بریزم. 

    دومین کاری که برای بعداز ظهر روز 1 شهریور انجام می دهم این است که به لوازم تحریر بروم و بولت ژورنال تهیه کنم. این قسمت از برنامه ام را که برای میم تعریف کردم خندیدم و گفتم فکر کن خیلی وقت است که دوره ی مدرسه رفتن و دانش آموز بودنم تمام شده است اما همچنان میل و علاقه ی شدیدی به فروشگاه لوازم تحریر دارم ! میم هم گفت الان دیگر وقتش شده است بگویی می خواهی به فروشگاه لوازم آرایشی بروی نه به لوازم تحریر 

    شبیه آن دانش آموز اول دبستانی شده ام که می خواهند قانعش کنند و بگویند مثلا ده شب دیگر که بخوابی و بیدارشوی تابستان آمده است و تو دیگر مجبور نیستی که به مدرسه بروی!

    حتی برای اینکه تا ده روز دیگر کارهایی که دوست دارم انجامشان بدهم را فراموش نکنم چک لیستی از آنها تهیه کردم.گرچه بدون اولویت هستند اما می خواهم جایی مکتوب که مبادا فراموش کنم !

    1. تلاش برای راضی کردن پدر جهت خریدن گوشی

    2. چیدن کتابخانه

    3. تهیه دفتر بولت ژورنال و درست کردن آن با سلیقه خودم

    4. رفتن به شهرکتاب

    5. خواندن کتاب های مورد علاقه ام *

    6. تماشای فیلم

    7. خریدن پارچه و رفتن به خیاطی برای دوختن مانتوی جدید 

    8. گردش های دوستانه و خواهرانه با دست فرمون یاسمن بانو 

    9. گردگیری خانه و اتاق خواب

    10. از سرگیری تمرین پیانو 

    11. رفتن کلاس قلاب بافی برای بافتن کوسن و روتختی موردعلاقه ام( یک عکس تو پینت رست دیدم عاشقش شدم تو پست های بعدی بهتون نشون میدم )

    12. سالم ترین تفریحم خواب 

    13. دکتر پوست 

    14.شاید بوتاکس مو

    15. اگرباشگاه ها باز شوند ادامه دادن کلاس رقص

    * کتابی که میخوام از یک شهریور استارت بزنم"کیمیاگر"است . اگر کسی مایل است می تواند الان تهیه و استارت بزند . 

    باشد که رستگار شویم 

  • ۱۰
  • نظرات [ ۱۱ ]
    • یاسمن گلی :)
    • دوشنبه ۲۰ مرداد ۹۹

    Socks

    امروز از بیکاری سراغ باکس جوراب هام رفتم.

    جوری که من به جوراب هام اهمیت میدم گاهی برای خودم هم جای تعجبه !

    حتی مورد داشتیم که رفتم بازار هیچی نخریدم اما با یک جفت جوراب برگشتم خونه 

    اخه بر این باورم که کافیه جوراب سوراخ بپوشی خیابوناهم موکت میشن .

    پ.ن:صد نفر بیننده قطعا برام با ارزشه :)

  • ۱۵
  • نظرات [ ۱۴ ]
    • یاسمن گلی :)
    • چهارشنبه ۸ مرداد ۹۹

    کرونا

    سلام بچه ها 

    امیدوارم که حالتون خوب یاشه. حال من که خوب نیست.امروز متوجه شدم که کرونا دارم و جالب اینجاست که اصلا علائمی نداشتم و فقط دیروز غروب یه مقدار سرفه میکردم . صبح که بیدارشدم علائم سرماخوردگی مثل بدن درد و سردردداشتم و سرفه هام هم همراهم بود. بخاطر سرفه ها به شک افتادم و رفتم تست کرونا دادم.

    بهداری که من رفته بودم ازم آزمایش خون گرفتن و گفتن یه سری فاکتورهایی داخل خون هست که اگر فرد کرونا بگیره اون فاکتورها تغییر میکنن. و دکتر بعداز دیدن جواب آزمایشم خیلی صریح و با قاطعیت گفت که کرونا داری.

    باورم نمیشه اخه من خیلی رعایت کردم وهرجایی که رفتم با ماسک و دستکش بوده و هنوز خودمم نمیدونم که از کجا مبتلا شدم و از امروز به مدت سه هفته باید قرنطینه بمونم.

    میم به حدی از این اتفاق ناراحت و عصبی شد که توییت زد و میگفت چرا این بزغاله ها (بلانسبت بعضی ها)هی شال و کلاه میکنن میان شمال.

    راستی تا اونجایی که من اطلاع دارم یکی دیگه از بچه ها ی بیانی هم درگیر کروناست و حالش زیاد خوب نیست . لطفا براش دعا کنید.این روزها بیمارهای کرونایی حسابی محتاجن به دعاهای شما.

    و عاجزانه ازتون میخوام که موارد بهداشتیو رعایت کنین .

  • ۱۶
  • نظرات [ ۲۴ ]
    • یاسمن گلی :)
    • سه شنبه ۳۱ تیر ۹۹
    که زخم هر شکست من حضور یک جوانه شد 🌱
    ***
    چه حسرتیست بر دلم
    که از تمام بودنت
    نبودنت به من رسیده