۸ مطلب با موضوع «گُلی :: عکس های گُلی» ثبت شده است

دخترک و دریا

عکس ساحل بوشهر. فروردین ۱۴۰۲

روی آخرین پله سنگی ایستاد. سر خم کرد ، نگاهی به صندل های سفیدش انداخت و بعد خونسرد نگاه به سمت دریا برد و روی شن های نرم ساحل قدم گذاشت. 

از آخرین باری که بدون ترس از شنی شدن لباس‌هایش در ساحل قدم گذاشته بود سالیان زیادی می گذشت. شاید آخرین بار ۱۱ ساله بود که با چالاکی روی شن ها دویده بود و از شادی خنده ای مستانه سر داده بود. و حالا بعد از سالیان سال، دوباره شنی شدن لباس هایش ،اولین تجربه جوانی اش محسوب می شد.

پیراهن چین دارش با باد همسو شده بود و به سمت مشرق میرقصید. موهای فرفری اش که تنها با کش موی آبی ساده بسته شده بودند، در باد مانند موج های مواج دریای آبی پیش رویش خودنمایی می کردند. باد همچون دست نوازشگری در لابه لای موهایش سُر میخورد ونرم نرمک در کنار گوشش زمزمه های دلفریبی سر می داد. آسمان که تنها نظاره گر این زیبایی بود، خدا را حمد و ستایش می کرد.

بند پیراهن سفیدش که‌بی تعلق خاطر در باد رها بودند را گرفت. در پشت کمرش با طرح پاپیون گره زد .در نزدیکترین خط فرضی که میشد بین آبِ دریا و شن ها در نظر گرفت را، انتخاب کرد و قدم زنان از دیده پنهان گشت .

پ.ن: تمرین جزئیات نویسی

  • ۹
  • نظرات [ ۴ ]
    • یاسمن گلی :)
    • دوشنبه ۱۵ خرداد ۰۲

    شازند اراک

    ذوق اولین باری که دشت بابونه رو دیدم هیچوقت فراموش نمیکنم . اون حجم از زیبایی از نگاه من واقعا منو به وجد آورده بود و باعث شده بود خاطره اون روز به همراه عکس های جذابش رو توی وبلاگ ثبت کنم. 

    امروز هم قصد اینو دارم که آسمون " شازند، اراک " رو ثبت کنم . یه روزی اصلا نمیدونستم شهری به اسم شازند وجود داره . و یه روزی هم بعد از فهمیدنش برای رفتن به اون شهر بارها رویا پردازی کرده بودم. حالا اون روز رسید.ابر های شازند امروز اونقدر زیبا بود که باعث شد یه لبخند که ترکیبی از تلخی و شیرینی بود روی لب هام جا خوش کنه . 

    این شما و این عکس ابر ها :)

    پ.ن:آهنگ اگه میموندی اشوان رو گوش دادین؟دیشب اومد. فوق العاده اس. یه تیکه اش میگه " روزای سختی که نیازم بودی رو هیچ موقع نبودی دورم.قد  تموم روزای عمرم قد یه دنیا پُرم . شاید باورش سخته ولی این دفعه رو قسم میخورم .

  • ۴
  • نظرات [ ۰ ]
    • یاسمن گلی :)
    • جمعه ۲۶ اسفند ۰۱

    منو برگردون به روزای قبل از اومدنت

    به بعضی آدم ها هم باید گفت ببین درسته که میخوای بری نمونی ولی قبلش منو برگردون به روزای قبل از بودنت . حافظمو ازم بگیر جوری که نه خاطره ای ازت به یاد داشته باشم و نه علاقه ای به تلاش جهت یادآوریشون . علاقم بهت رو از ذهنم پاک کن. عکاسمونو بسوزون . یادگاری ها و نامه هامونو از بین ببر . ولی خواهشا قبل از رفتنت منو برگردون به روزای قبل از اومدنت ‌. منو رها نکن تو دنیای بی کسی که یادم نیاد قبل از اومدنت چطوری زندگی میکردم ...

    متن عکس : اگر نمی‌توانید آفتاب زندگی دیگری باشید؛ بر ابرهای سیاهش نیفزایید...

    تو رفته ای و در سرم نمانده جز هوای تو ...

  • ۹
  • نظرات [ ۲ ]
    • یاسمن گلی :)
    • چهارشنبه ۲۴ اسفند ۰۱

    خیابان یاسمن

    امروز طبق روال هر روز داشتم پیاده روی صبحگاهیم رو انجام می دادم  و سعی می‌کردم تمرین " خوب دیدن" کاری که روان کاوم بهم آموزش داده رو انجام بدم که یهو این تابلو جلوی چشمم ظاهر شد !با هر بار دیدن اسم خودم روی یه کوچه یا یه خیابون یه لبخند تلخی رو لب هام جا خوش میکنه که فقط خودم معنی اون لبخندو میدونم و بس .واقعا نمیدونم چه فعل و انفعالاتی درونم در کسری از ثانیه رخ داد که چند قطره اشک روی گونه هام سُر خورد .به خودم اومدم و دیدم که دوباره میگرن چشمم سر و کله اش پیدا شده. بله درست خوندین . میگرن چشم :)

    تقریبا کمتر از یک ماهی میشه که با تشخیص چشم پزشک متوجه شدم که دچار میگرن چشم شدم . با اون چشم درد هایی که من از اواخر شهریور دچارش شده بودم انتظار داشتم بهم بگن که شماره چشمم بالا رفته ولی متاسفانه با توجه به علائمی که به دکتر گفتم و سردرد هایی که  دچارش شده بودم تشخیص بر این شد که من میگرن چشم گرفتم . من بهش میگم یادگار روزهای عاشقیم :) برام مهم نیست مامان بابت هر باری که قطره چشم برام میریزه کلی سرزنشم میکنه که دیدی بهت میگفتم بچسب به درست؟اون نمیاد نمیگیرتت؟گوش ندادی الکی خودتو نابود کردی. برام مهم نیست بابا بابت هرباری که قطره چشم برام میریزه با بغض بهم خیره میشه . دیگه انگار هیچی برام مهم نیست . خیلی وقته که با یه لبخند تلخ یا حتی بدون لبخند و با چشم های بسته از کنار حواشی و آدم های اطرافم میگذرم . هربار که سعی میکنم جلوی ریزش اشک هامو بگیرم بی فایده است .چون خود اون تلاش هم باعث میشه که دوباره دچار چشم درد وحشتناک بشم . زندگیه دیگه . هر کُنشی یه واکنشی داره و باید اینو پذیرفت که واکنش بدنم به گریه های ۶ ماه گذشته ام این بوده :)

    پ.ن: با تمام غروری که سلول به سلول رو وادار به مور مور می کنه ولی میدونی کجای این تصویری که از برلین منتشر شده غم انگیزه رفیق؟نه خشم آدم هاش،نه اتحادشون و نه شعار ها و آرزوهاشون برای آزادی...!بلکه تعداد این همه هموطنی که از تار و پود من و تو هستن و کشورشون اونجایی نبوده که بتونن توش زندگی کنن و حالا در به در دیار غربتن...

  • ۱۳
  • نظرات [ ۶ ]
    • یاسمن گلی :)
    • شنبه ۳۰ مهر ۰۱

    بیست روز تا بهار

    شکوفه ی آلوچه

    زندگی را ورق بزن 

    هر فصلش را خوب بخوان 

    با بهار برقص 

    با تابستان بچرخ 

    در پاییزش عاشقانه قدم بزن 

    با زمستانش بنشین و چایت را به سلامتی نفس کشیدنت بنوش 

    زندگی را باید زندگی کرد

    پ. ن:انقدر که این شکوفه ها دلبر بودن که گفتم شما هم بِبینینِشون:)

    شکوفه ی هلو

  • ۱۴
  • نظرات [ ۱۴ ]
    • یاسمن گلی :)
    • يكشنبه ۱۰ اسفند ۹۹

    قابِ دلخواهِ من

    پشت هر عکسی یک داستانی خوابیده است . گاهی وقت ها با مرور عکس ها خاطره های خوش و گاهی وقت ها خاطره های تلخ زیادی مهمان قلبمان می شوند‌. 

    از وقتی که خودم راشناختم درآرزوی داشتن یک دوربین عکاسی حرفه ای به سر میبردم اما از آن جایی که قیمتش در تمام دوره ی سنی ام سربه فلک بود هیچوقت نتوانستم آن را  بخرم.

    اما این اتفاق باعث نشد که میل و علاقه ی من به عکاسی کم شود و تا به امروز با دوربین معمولی گوشی ام عکس های زیادی را به ثبت رسانده ام‌. و معمولا اکثرآن ها بدون ادیت هستند چون بر این باورم که هرچیز طبیعی اش زیباست.

    امروز خیلی اتفاقی با چالش  قابِ دلخواهِ خانه  من رو به رو شدم و هیجان زده دلم خواست که در آن شرکت کنم. درپوشه ام دنبال عکسی بودم که آن را به نمایش بگذارم که ناگهان چشمم به عکس پاییز پارسال افتاد.تاریخ دقیقش برای بیست و هفت آذر نودو هشت است. روزی که برای آخرین بار چهره ی میم را از نزدیک دیدم .

    روز پاییزی دلچسبی که دلم میخواهد بازهم برایم تکرار شود . 

    پ.ن:هرکسی که این پست را میخواند به این چالش دعوت است 

     

  • ۱۸
  • نظرات [ ۱۳ ]
    • یاسمن گلی :)
    • سه شنبه ۴ شهریور ۹۹

    جذاب ترین چیز های زندگی در یک کادر

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • یاسمن گلی :)
    • شنبه ۷ تیر ۹۹

    بابونه

    مدت زیادی از شناخت من در رابطه با گیاه بابونه نمیگذره . اولین بار گل بابونهُ در نرم افزار پینترست ( pinterest ) دیدم . با یه نگاه عاشقش شدم . 

    بعداز مدتی مامان یه جاییُ بهم معرفی کرد که پر از بابونه بود . یه دشت بابونه برای منی که عاشق این گیاه شده بودم شور و اشتیاق وافری ایجاد کرد که مصمم کرده بود حتما به اونجا سر بزنم .اما نمی دونم چرا هربار که میخواستم به دیدن بابونه برم یه اتفاق بد میوفتاد و من نمیتونستم برم.

    دیگه خلاصه پنجشنبه  طلسم شکست و با خانواده رفتیم . بابونه تو منطقه ای که ما زندگی میکنیم سمت ییلاق های اطراف وجود داره و بیشتر بالای کوه ها دیده میشه .  

    اگه پنجشنبه نمیرفتم تا هفته ی دیگه بابونه  ها تموم می شدن و دیدن این منظره ی زیبا رو تا سال بعد از دست میدادم . تو مسیر به یه باغ موسیر هم برخوردیم که عکسشو براتون میذارم  

  • ۱۲
  • نظرات [ ۱۷ ]
    • یاسمن گلی :)
    • شنبه ۲۴ خرداد ۹۹
    که زخم هر شکست من حضور یک جوانه شد 🌱
    ***
    چه حسرتیست بر دلم
    که از تمام بودنت
    نبودنت به من رسیده