۵ مطلب با موضوع «روانشناسی» ثبت شده است

میگذره

اون برهه زمانی که خیلی حالت بد بود، خیلی داشتی گریه زاری می‌کردی رو یادت بیار. اون آدمی هم که اومد جلوت نشست گفت: می‌گذره. یه روز به این حالت می‌خندی ؛ اونم یادت بیار.

گذشت، روزی رسید که به اون حالت بخندی ؟ نه!

یکی دیگه از نامردی‌های آدما در قبال همدیگه اینه که، به دروغ به هم امید میدن. اما من می‌خوام با واقعیت الان بهت سیلی بزنم که از جات پاشی.

تو هیچ وقت قرار نیست اون روزایی که عمیقاً درد می‌کشیدی رو فراموش کنی. چیو فراموش کنی؟ تو با تموم قلبت درد کشیدنُ ، زجر کشیدنُ احساس کردی. زندگیش کردی. همه چیز تو ذهنت هست فقط به عقب‌تر ذهنت میره. منتظر کمرنگ شدنش باش اما منتظر پاک شدنش نباش. انتظار خودش آدمو پیر می‌کنه. عمرت هم باهاش گذشته. تو اونا رو زندگی کردی.

سعی کن کنار بیای با چیزایی که گذروندی. پاشو دست خودتو بگیر‌. خودتو از اون برزخ انتظار بیرون بکش . کنار بیا. این کنار اومدنه خیلی بیشتر کمکت می‌کنه.

  • ۳۱
  • نظرات [ ۹ ]
    • یاسمن گلی :)
    • دوشنبه ۱ آبان ۰۲

    عشق در زندان

    صحبتم رو می‌خوام با یک بند از کتاب "انسان در جستجوی معنا "نوشته ی ویکتور فرانکل شروع کنم : 

    رهایی بشر از راه عشق و در راه عشق است . پی بردم چگونه بشری که دیگر همه چیزش را در این جهان از دست داده ،هنوز می‌تواند درباره خوشبختی و عشق بیندیشد و لو لحظه‌ای کوتاه به یاد معشوقش بیفتد . در شرایطی که خلا کامل را تجربه می‌کند و نمی‌تواند نیازهای درونیش را به شکل عملی مثبت ابراز کند ، تنها کاری که از دستش برمی‌آید این است که در حالی که رنج‌هایش را به شیوه‌ای راستین و شرافتمندانه تحمل می‌کند، از راه اندیشیدن درباره معشوق تجسم خاطرات عاشقانه‌ای که از معشوقش دارد، خود را خوشنود کند ،برای نخستین بار در زندگی ام که به معنای جمله " فرشتگان در اندیشه‌های شکوهمند ابدی و بی‌پایان غرقند" پی بردم.

    وقتی به این بند از کتاب رسیدم دفترو خودکار برداشتم و شروع کردم به نتبرداری از جملات و بعد کتابو بستم. چشمامو هم بستم و شروع کردم به رویا پردازی .حال و روز من هم دست کمی از زندانی نداشت که ویکتور فرانکل توی زندگیش تجربه کرد. 

    تلاش کردم به روز هایی فکر کنم که امکان محقق شدن دارن.

    اون لحظاتی که فقط غم بود و غم بود و غم ، انگار روزنه ی کوچیک امید بهم چشمک زد و دلم روشن و گرم شد . بیشتر از هر لحظه ی دیگه ای معنای این بند از کتاب رو درک و لمس کردم . به خودم گفتم یاسمن مگه امید قراره چه چیز شاخ و بزرگی باشه؟ همین که تو دل هامون بدونیم همو داریم یعنی امید رو داریم .

  • ۲۶
  • نظرات [ ۸ ]
    • یاسمن گلی :)
    • سه شنبه ۱۴ شهریور ۰۲

    Be yourself

    قرار نیست کل زندگیمونو صرف این کنیم که به این و اون ثابت کنیم نه اینجوری نیست، اونجوریه ؛یا داره اشتباه فکر میکنه راجبمون یا اشتباه قضاوت میکنه .ما برای اینکه باب میل دیگران زندگی کنیم به دنیا نیومدیم ، برای اینکه همه دوستمون داشته باشن و یا همه رو راضی نگه داریم به دنیا نیومدیم ، پس بی هوا همونی باش که خودت میخوای و بزار فقط خودت بدونی چه خبره .مگه مهمه تو چشم بقیه چطوری دیده میشی ؟اونایی که باید ، میشناسن خود تو رو !

    اونی که تو رو بخواد ازت توضیح میخواد ، نه اینکه یه طرفه به قاضی بره و نتیجه گیری کنه . 

    " تو" فقط خودت باش .

    پ.ن: خوشحالم بابت ۳۰۰+ رفیق و همراه

  • ۲۳
  • نظرات [ ۲۷ ]
    • یاسمن گلی :)
    • سه شنبه ۲۷ تیر ۰۲

    ضربه روحی

    عمیقا متنفرم از این جمله که میگن "ضربه روحی از تو آدم قوی تری می‌سازه "

    نه اصلا اینطور نیست .کاملا برعکسه.همون قدر خنده داره که بگن هر چقدر چشمت آسیب ببینه قوی تر میشه !

    ضربه روحی مثل شکست تو کار و درس نیست که با تلاش و سختی بشه قوی تر شد.تروما و ضربه روحی باعث میشه که بی اعتماد بشی . افسرده بشی‌. با چشم باز کابوس ببینی ‌. اضطراب دائم رو تجربه کنی. پس قطعا قرار نیست قوی ترت بکنه ‌.ولی در مقابل میتونه باعث بشه که پخته تر بشی‌ . محتاط تر بشی ، در نتیجه عاقل تر و بالغ تر بشی . چون دیگه انقدر قوی نیستی که تحمل تکرار سختی هارو داشته باشی.

    بالغ تر شدن رو با قوی تر شدن اشتباه نگیریم .

  • ۲۲
  • نظرات [ ۳۷ ]
    • یاسمن گلی :)
    • يكشنبه ۴ تیر ۰۲

    نشانه های تروما

    نشانه‌های ضربه‌های سنگین روحی حل نشده :

    همیشه یک صدایی توی سرتونه که شما رو یاد اون واقعه دردناک می ندازه،با اینکه با تمام وجود تلاش می کنید اون اتفاق رو فراموش کنید

    هر لحظه حس می کنید که ممکنه مورد هجوم قرار بگیرید،پس آماده دفاع هستید و این حالت باعث آزار روحی شما میشه

    گاهی موفق میشید که خاطرات رو از ذهنتون پاک کنیدولی به طور غیرقابل پیش بینی ممکنه چیزی باعث بشه که دوباره اون خاطرات به ذهن شما هجوم بیاورند

    شما حتی وقتی همه چیز خوبه ممکنه فکر کنید که باید خیلی مواظب باشید که آسیب نبینید

    شما هیچوقت احساس امنیت نمی کنید چون فکر می کنید هر کسی ممکنه به یک شکل شما رو قضاوت کنه یا به شما آسیب بزنه،حتی اگر همه چیز نرمال باشه

    همواره احساس تنهایی می کنید و این چیزیه که هیچکس دیگری به جز خودتون درک نمیکنه که در چه وضعیت روحی قرار دارید

    ضربه سنگین روحی یا همون تروما نیاز به کمک داره،سعی نکنید به تنهایی باهاش کنار بیاید و از مشاور کمک بگیرید.

  • ۱۲
  • نظرات [ ۴ ]
    • یاسمن گلی :)
    • پنجشنبه ۱۵ دی ۰۱
    که زخم هر شکست من حضور یک جوانه شد 🌱
    ***
    چه حسرتیست بر دلم
    که از تمام بودنت
    نبودنت به من رسیده