عنوان کتاب :نیروانای ناممکن ما

نام نویسنده :مهدی ملکشاه

انتشارات ثالث

تعداد صفحات کتاب:104

اولین بار عکس این کتاب و معرفیشو در پیج اینستاگرام شهرکتاب دیدم و با توجه به معرفی که گذاشته بودن کنجکاو شدم که بخونم. مرداد 99 دقیقا یک روز قبل از کنکور با خانواده به شهر کتاب رفتم و هنگام خرید کتاب با نویسنده اش هم ملاقات کردم و خیلی از این بابت ذوق زده شدم . حتی ازشون امضا هم گرفتم :) 

خب خلاصه ای از کتاب که منُ به شدت به خودش جذب کرد :

روزگار بدی بود. من تهران زندگی میکردم و مائده ساری. هر دو هفته یک بار، فاصله ای دویست و پنجاه کیلومتری را طی می کردم. فاصله ای که بین تنمان بود. گاهی شب ها وقتی در بستر دراز کشیده بودیم و چشم ها را بسته بودیم به امید این که به خواب راه پیدا کنیم، آن قدر بزرگ می‌شدیم که در میانه ی کوه ها تنمان به هم می رسید و می‌توانستیم دست‌هایمان را به هم برسانیم. ناهمواری‌های البرز را، کوه ها و دره اش را مثل بستری ناهموار زیر تنمان احساس می کردیم و مه و ابرِ انبوهِ فرازِ البرز لحافمان بود و ماه، چراغ شب خواب. 

مسیر کتاب در عین ملایمتی که داره تلاطم زندگی یک فرد را به نمایش گذاشته و در همین حین راجب نیروانا ی پنهان همه ی انسان ها صحبت میکنه.

امیدوارم از خوندن این کتاب لذت ببرین :)